اهداف جامعه ایرانی چیست؟ « ما چگونه فکر می کنیم» و آنچه که در ایران مهم انگاشته می شود.

۱۳۸۶ اردیبهشت ۳۱, دوشنبه

شرح حال پنج نخست وزیر اسرائیل


نظام حکومتی اسرائيل جمهوری است و قدرت اجرايی در دست نخست وزير يا همان وزير کابينه است و ریاست جمهوری مقامی تشریفاتی است.

حزبی که در انتخابات پارلمانی اسرائيل به پيروزی دست يافته، يکی از کانديداهای راه يافته به پارلمان (کنست) را که معمولا رهبر حزب است، مسئول تشکيل کابينه می کند.

در طول نزديک به 60 سال از تشکيل کشور اسرائیل، 12 نفر رياست دولت را در این کشور به عهده داشته اند.

پنج نخست وزیری که معرفی می شوند، هر یک به دلیلی در تاریخ کوتاه این کشور تاثیر گذار بوده اند:

ديويد بن گورين: بنيانگذار (1973-1886)

ديويد بن گورين
در 14 مه 1948 بن گورين رسما موجوديت کشور اسرائيل را اعلام کرد

در سال 1886 در شهر کوچکی در لهستان به دنيا آمد. ریشه های ضد یهودی در محل زندگی اش او را به جنبش صهيونيسم نزديک کرد و تحت تاثير اهداف اين ايدئولوژی در سال 1906 به فلسطين تحت حکومت امپراتوری عثمانی رفت.

در سال 1915 او به علت فعاليتهای ملی گرايانه و سوسيالیستی اش از فلسطين اخراج شد و در نيوريورک اقامت گزيد؛ جائی که خود را تماما وقف صهیونيسم کرد. ايدئولوژی ای که برای او در یک چيز خلاصه می شد: فتح ارض موعود توسط کارگران یهودی.

در زمان خروج نيروهای بريتانيايی از فلسطين و متعاقب آن تقسيم فلسطين به دو کشور يهود و عرب از سوی شورای عمومی سازمان ملل، بن گورين رياست موقت سازمان صهيونيست جهانی را برعهده داشت که مدت نيم قرن از زمان تاسیس عمده ترين هدفش تشکیل کشوری مستقل برای يهوديان جهان بود.

سرانجام با پیروزی اسرائیلی بر اعراب در جريان جنگی داخلی، در 14 مه 1948 بن گورين رسما موجوديت کشور اسرائيل را اعلام کرد و در پی آن در سال 1949 به عنوان اولين نخستين وزير اين کشور تازه تاسیس قدرت را در دست گرفت.

او در سال 1953 از مقامش کناره گرفت، ولی دو سال بعد دوباره رياست دولت را بر عهده گرفت و اين پست را تا سال 1963 در اختيار داشت. او در سال 1970 در سن 84 سالگی خود را بازنشسته کرد.

متحد کردن نيروهای نظامی و تشکيل ارتش، عمليات فرش پرنده (انتقال یهوديان يمنی به اسرائيل) و حمله به مصر و جنگ صحرای سينا در پی ملی شدن کانال سوئز از سوی جمال عبدالناصر، رئيس جمهور مصر از جمله رخدادهای مهمی است که در طول زمامداری او در اسرائيل رخ داد.

همچنين در اوايل تاسيس اسرائيل، کنست که اکثريت آن در اختيار حزب چپگرای ماپای* به رهبری بن گورین بود، تصويب کرد که يهوديان از سراسر جهان می تواند به اين کشور مهاجرت و تابعيت اين کشور در آيند. تصميمی که نتيجه آن افزايش جمعيت اين کشور نوپا بود که خیلی زود دشمن شماره یک کشورهای عرب خاور ميانه شد.

* اين حزب بعدها با تغييراتی جزئی با نام حزب کارگر وارد صحنه سياسی اسرائیل شد که همواره يکی از قويترين احزاب در اسرائيل بوده است.

گلدا مئير: "بانوی آهنين" (1978-1898)

گلدا مئير
مئير يکی از 24 امضاء کننده "اعلامیه استقلال کشور اسرائیل" بود

گلدا مابوويچ در سال 1898 در کی يف به دنيا آمد. در سال 1906 از شدت فقر همراه خانواده اش به آمريکا مهاجرت کرد. در دانشگاه ميلواکی تحصیل کرد و از نوجوانی به جنبش صهينويسم علاقه مند شد. در سال 1921 ازدواج کرد و نامش را به مه يرسون (بعدها مئير) تغيير داد.

در سال 1924 همراه همسرش به فلسطين مهاجرت کرد و به هيستادورت (فدراسيون عمومی کارگران در سرزمين اسرائيل) پيوست. مئير به زودی به رده های بالای اين فدراسیون رسید که از مهمترين مجامع صهيونیستی محسوب می شد و نهايتا به رياست شاخه سیاسی فدراسیون منصوب شد که در جهت ارتقای اهداف صهيونیستی از جمله کمک به مهاجرت یهودیان جهان به فلسطين طراحی شده بود.

در سال 1946 مئير به ریاست موقت شاخه سياسی آژانس یهود رسید.‌ مئير يکی از 24 امضاء کننده "اعلامیه استقلال کشور اسرائیل" در مه 1948 بود و بلافاصله پس از استقرار اسرائیل به عنوان سفير اين کشور جديد در مسکو مشغول بکار شد.

او در سال 1949 به اسرائیل بازگشت و به عنوان نماينده حزب ماپای به کنست راه يافت. نخستين پست او در کابينه اسرائیل وزارت کار و رفاه ملی بود که تا سال 1956 ادامه داشت؛ سالهايی که به عل موج فزاينده مهاجرت یهوديان به اسرائيل، نرخ بيکاری در اوج بود.

در سال 1956 در اوايل دور دوم نخست وزيری بن گورين؛ مئير جايگزين موشه شارت در وزارت خارجه شد و مسئوليت اين وزارتخانه را تا 1966 برعهده داشت. در سال 1966 با تاسيس حزب "اتحاد" که از ترکیب سه شاخه حزب کارگر تشکيل شد بود، مديرکل اين حزب شد.

مئير در سال 1968 به دلیل ابتلا به سرطان بازنشستگی خود را از سیاست اعلام کرد ولی با مرگ ناگهانی لوی اشکول، نخست وزير وقت، حزب اتحاد کارگر او را برای جايگزينی اشکول انتخاب کرد و مئير به عنوان اولین نخست وزير زن اسرائيل دولت را در دست گرفت. زمانی که به نخست وزيری رسيد پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در سال 1967 بود و اسرائیل با در اختيار گرفتن اراضی بيشتر به يکی از قدرتهای برتر منطقه تبديل شد بود.

جنگ چهارم اعراب و اسرائيل در سال 1973 که به جنگ يوم کيپور (جنگ رمضان یا جنگ اکتبر) معروف شد، به گروگان گرفته شدن ورزشکاران اسرائيلی در جریان المپيک 1972 مونيخ و حذف تعدادی از دشمنان سرسخت اسرائيل، از جمله مهمترین رویدادهایی بود که در دوره او رخ داد.

اسحاق رابین: نخست وزير مقتول (1995-1922)

اسحاق رابین
رابین تنها نخست وزير اسرائيلی است که به قتل رسيده است

اولين نخست وزير اسرائيل بود که محل تولدش فلسطين تحت قيوميت بريتانیا بود. او در خانواده ای صهیونیست که از یهودیان مهاجر اوکراینی بودند، بدنیا آمد. بسیار جوان بود که به هاگانا پیوست؛ گروهی شبه نظامی زير زمينی که در واقع منشا تاسیس ارتش اسرائیل بود. در اين گروه و سپس در ارتش اسرائيل به مدارج عالی رسید و تنها 32 سال داشت که به درجه سرلشگری دست یافت.

40 ساله بود که با درجه سپهبدی فرماندهی ستاد ارتش اسرائيل را در دست گرفت و در اين مقام بود که فرماندهی جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل را در کنار موشه دايان، وزير دفاع وقت بر عهده داشت. رابین سرانجام پس از 26 سال در سال 1968 لباس نظاميان را از تن بدر کرد و جامه سياستمداران پوشید.

سفارت اسرائيل در واشنگتن نخستين شغل غير نظامی او در عرصه سیاسی اسرائیل بود که تا سال 1973 ادامه داشت. او که از اعضای رده بالای حزب اتحاد بود با بازگشت به اسرائيل به کنست راه یافت و وزارت کار دولت گلدا مئير را در اختيار گرفت. يک سال بعد زمانی که مئير از نخست وزيری کناره گرفت، رابین به عنوان رهبر حزب برگزيده شد و به عنوان نخست وزير پنجم قدرت را در دست گرفت.

گروگانگيری مسافران اسرائيلی هواپیمای ارفرانس در فرودگاه انته به اوگاندا، نخستين چالش جدی نخست وزير پنجم بود. به دستور او نيروهای اسرائيلی برای آزادسازی گروگانها، به داخل خاک اوگاندای تحت حکومت ديکتاتوری ايدی امین رفتند و در طی عميلاتی چريکی که به عمليات انته به مشهور شد، بيش از صد گروگان را آزاد کردند.

با قدرت گرفتن گروه های راستگرای مخالف حزب کارگر در اوايل دهه 1970، قدرت رابين رو به افول گذاشت و نهايتا اتهام فساد مالی و کشف مبلغ هنگفتی که در حساب خارجی همسرش قرار داشت او را مجبور به استعفا کرد و مناخیم بگین رهبر حزب مخالف و راستگرای ليکود (برای نخستين بار) دولت بعدی را تشکیل داد.

هر چند او از نخست وزيری کنار گرفت، ولی همچنان به عنوان عضو کنست در صحنه حضور داشت و در فاصله سالهای 1970 تا 1984 وزير دفاع دولت ائتلافی بود. حزب ميانه روی کارگر در سال 1992 شکل تازه ای به خود داد و اسحاق رابين رهبری حزب را در دست گرفت. چند ماه بعد، پیروزی حزب کارگر در انتخابات عمومی اسرائیل بار ديگر او را به عنوان نخست وزير مامور به تشکیل کابينه کرد.

مهمترين رويداد سیاسی اسرائيل در دور دوم نخست وزیری او عقد پیمان اسلو بود که به موجب آن حق تشکيل دولت خودگردان به فلسيطينیان داده می شد. در سال 1994 او به همراه شيمون پرز، وزير خارجه اسرائيل و یاسر عرفات رهبر فلسطينيان که نقشهای اصلی پیمان اسلو را بازی کردند به جایزه صلح نوبل دست یافتند.

در دوره او بود که به دنبال پیمان صلح با اردن، اسرائيل روابطش را با کشور عرب ديگری بجز مصر عادی می کرد.

ميانه روی رابين در دور دوم نخست وزيری اش با مخالف گسترده افراطگرايان اسرائيلی روبرو بود و سرانجام در 4 نوامبر 1995 او به دست ايگال عمیر، جوانی 25 ساله در تل آویو ترور شد. وی تنها نخست وزير اسرائيلی است که به قتل رسيده است.

شیمون پرز: مردی برای تمام فصول (1923)

شیمون پرز
پرز در صحنه سیاسی اسرائیل به "مرد بازنده" مشهور است

چرخش های سياسی اين سياستمدار کهنه کار در لحظه های حساس عاملی بوده که او بیش از دو دهه یا به عنوان نخست وزير و يا به عنوان يکی از بازوان اصلی نخست وزير در صدر قدرت جای داشته باشد.

شیمون پرز در سال 1922 در شهر کوچکی در لهستان (اکنون در بلاروس) به دنيا آمد. در یازده سالگی همراه خانواده اش به اسرائیل مهاجرت و در تل آويو رشد کرد و از مدرسه کشاورزی اين شهر فارغ التحصيل شد.

فعالیت سياسی اش را با هدف کمک به تاسيس کشور اسرائیل با پیوستن به شاخه جوانان "جنبش کارگری صهيونیسم" آغاز کرد که بزودی به ریاست آن برگزيده شد.

در اواخر دهه 1940 به گروه زير زمينی مسلح هاگانا پيوست و پس از تاسیس اسرائیل وارد وزارت دفاع شد. او تا سال 1959 يکی از مديران ارشد اين وزارتخانه بود.

در سال 1959 به کنست راه يافت که همچنان يکی از اعضای فعال آن است. از سال 1959 تا 1965 معاونت وزارت دفاع را بر عهده داشت . پس از آن عهده دار مسئوليتهای مختلفی در دولتهای لوی اشکول و گلدا مئير از جمله وزارت ترابری و ارتباطات و وزارت اطلاعات بود.

پس از استعفای گلدا مئير در سال 1974، شيمون پرز و اسحاق رابين برای جايگزينی او مطرح شدند که در رقابتی نزديک رابين برنده ميدان شد. با تشکيل کابینه از سوی اسحاق رابين، وزارت دفاع به شیمون پرز سپرده شد؛ مقامی که سکوی پرتاب بيشتر روسای بعدی دولت اسرائيل (مناخیم بگين، اسحاق شامیر، و آریل شارون) برای رسیدن به نخست وزيری بود.

با انحلال دولت نخست رابين در سال 1977 و استعفايش از رهبری حزب کارگر، شيمون پرز بهترين گزينه برای جايگزينی او بود. او رهبری اين حزب را تا سال 1992 در اختيار داشت. او پس از استعفای رابین چند ماهی نخست وزيری اسرائیل را تجربه کرد.

در سال 1984 حزب او در رقابت با حزب ليکود به رهبری اسحاق شامیر به پيروزی کمرنگی دست یافت. دو حزب پيروز توافق کردند که دولت "اتحاد ملی" را تشکیل دهند. بدين صورت که دو سال اول شیمون پرز نخست وزير و اسحاق شامير معاون نخست وزير و وزير خارجه باشد و در دو سال دوم هر کدام پست قبلی ديگری را در دست گیرد. وی همچنين از سال 1988 تا 1990 وزیر اقتصاد دولت اتحاد ملی بود.

در آغاز دوره جديد حزب کارگر، پرز رای کافی نياورد و رهبری حزب بار ديگر به رابین سپرده شد. با آغاز دور دوم نخست وزیری اسحاق رابین، بار ديگر او در کنار رابين و اين بار در مقام وزیر خارجه اسرائیل جای گرفت و تا زمان کشته شدن اسحاق رابين در سال 1995 اين پست را در اختيار گرفت. با ترور رابين، بار ديگر او جايگزين همکار قديمی اش در حزب و متعاقبا در نخست وزيری اسرائيل شد.

در پی امضای پيمان اسلو ميان اسرائيل و فلسطينيان، همراه با اسحاق رابین و یاسر عرفات به جایزه صلح نوبل دست یافت.

دومين دوره نخست وزيری او تا 1996 ادامه داشت که همزمان مسئوليت وزارت دفاع را نيز خود برعهده داشت. در سال 1996 برای نخستين بار در تاريخ اسرائيل نخست وزير به طور مستقيم از سوی مردم انتخاب شد و پرز در رقابت نزديکی ميدان را به ليکود و بنيامين نتانياهو واگذار کرد.

با شکست حزب کارگر در انتخابات، پرز مدتی رهبری را در اختيار داشت تا اينکه در سال 1997 اهود باراک رئيس سابق ستاد ارتش اسرائیل به رهبری حزب برگزیده شد. او در دولت باراک پست نه چندان مهم وزارت همکاری منطقه ای را پذيرفت.

وی که در عرصه سیاست اسرائیل به "مرد بازنده" مشهور است خود را در سال 2000 کانديدای رياست جمهوری کرد که موشه کاتساو رقيب او از حزب ليکود به اين مقام دست يافت.

با شکست حزب کارگر به رهبری باراک در انتخابات مستقيم نخست وزيری اسرائيل، پرز بار ديگر به عنوان رهبر حزب انتخاب شد و در دولت ائتلافی آريل شارون، وزارت خارجه را عهده دار شد.

چندی پس از شکستش در مقابل عمیر پرتص در انتخابات داخلی حزب کارگر، اين حزب را ترک کرده و به حزب تازه تاسيس کادیما که آريل شارون بنياد گذاشته بود پيوست. او در سالهای آخر نخست وزيری آريل شارون معاونت او را برعهده گرفت که با به قدرت رسيدن اهود اولمرت در اين مقام ابقا شد.

آريل شارون: کهنه سرباز (1928)

آريل شارون
دادگاهی در اسرائيل شارون را مسوول 'غیر مستقيم' کشتار صبرا و شتیلا معرفی کرد

آريل شارون در سال 1928، در فلسطين تحت قيوميت بريتانيا به دنيا آمد. در 14 سالگی به هاگانا پيوست. مانند بیشتر اعضای هاگانا با تاسیس اسرائيل وارد ارتش اين کشور شد. در جريان جنگ شش روزه، آريل شارون با درجه سرتيپی فرماندهی يک لشکر را بر عهده داشت. او نهايتا در سال 1973 با درجه سرلشگری از ارتش بازنشسته شد.

آريل شارون در سال 1973 ميلادی برای اولين بار به کنست راه يافت، اما يک سال بعد استعفا داد تا به سمت مشاور امنيتی اسحاق رابين، نخست وزير وقت اسرائيل، در بيايد. در سال 1977 وی برای بار دوم به پارلمان اسرائيل راه يافت و وزارت کشاورزی دولت مناخيم بگين را برعهده گرفت.

در سال 1981 بگين او را به وزرات دفاع منتقل کرد. طرح حمله به لبنان در سال 1982 به او منسوب می شود. او بدون اطلاع دقیق بگين، ارتش اين کشور را به سوی بيروت، پايتخت لبنان، هدايت کرد. در جريان همين تهاجم بود که سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) و رهبر آن، ياسر عرفات، مجبور به ترک لبنان شدند.

اين حرکت نظامی آقای شارون گرچه حمله های 'ساف' از خاک لبنان عليه اسرائيل را پايان داد، اما فاجعه کشتار دسته جمعی صدها فلسطينی در صبرا و شتيلا - اقامتگاه های پناهندگان در بيروت - را نيز در پی داشت.

يک سال پس از حمله به لبنان، در 1983 ميلادی، دادگاهی در اسرائيل آقای شارون را مسوول 'غیر مستقيم' آن کشتارها دانست و به تبع آن وی از سمت وزارت دفاع برکنار شد. با این حال وی دوباره در دولت اتحاد ملی به ریاست شيمون پرز و اين بار در نقش وزير صنعت و بازرگانی وارد سياست شد. او اين مقام را تا سال 1990 در اختیار داشت.

در فاصله سالهای 90 تا 92 زمانی که وزیر مسکن بود، بزرگترين دوران ساخت شهرک های يهودی نشين در نوار غزه و کرانه باختری از زمان اشغال اين مناطق در سال 1967، رقم خورد. اين زمان مصادف بود با فروپاشی کمونيسم در اروپای شرقی که جمعيت قابل توجهی از یهوديان اين کشورها پس از مهاجرت به اسرائیل در اين شهرک ها اسکان داده شدند.

پس از به قدرت رسيدن ائتلاف راستگرايان در سال 1996، نخست وزير جديد، بنيامين نتانياهو، تحت فشار زيادی قرار گرفت تا آقای شارون را در کابينه خود جای دهد.

در سال 1998، نتانياهو، او را به مقام وزير امور خارجه منصوب کرد و گفت که آريل شارون را بهترين گزينه برای اين پست می داند.

با شکست نتانياهو در انتخابات سال 1999، آريل شارون به رياست حزب راستگرای ليکود برگزيده شد. در سال 2005، عمری پسر آقای شارون، پس از تحقيقاتی که درباره فساد مالی مبارزات انتخاباتی پدرش برای رسيدن به رياست ليکود انجام شده بود، به دليل شهادت دروغ و جعل اسناد، گناهکار شناخته شد. با اين حال خود آقای شارون به طور پيوسته هر گونه دخالت در اين ماجرا را رد کرده و تا کنون مجرم شناخته نشده است.

پس از شکست مذاکرات صلح کمپ ديويد در سال 2000 ميلادی، آريل شارون تلاش کرد تا افکار عمومی را عليه اهود باراک، نخست وزير وقت اسراييل، برانگيزد و او را به عنوان چهره ای معرفی کند که آماده است بر سر شهر بيت المقدس معامله کند.

وی در يکی از جلسه های پارلمان اسراييل در نقد آقای باراک گفت: "او حق ندارد بيت المقدس، شهری را که مردم به ارث برده اند، به کسی ببخشد."

سفر جنجال برانگيز آريل شارون به بيت المقدس شرقی در سال 2000 ميلادی و بازديد او از مسجد الاقصی يکی از عوامل برانگيزاننده انتفاضه دوم فلسطينيان بود.

منتقدان آقای شارون بر اين باورند که وی می دانست بازديدش از مسجد الاقصی موج خشونت را به همراه خواهد داشت، و تصميمش بر انجام اين سفر، قماری بود با افکار عمومی اسرائيل به اين اميد که مردم برای کنترل موقعيت سخت ايجاد شده به رهبر سرسختی همچون او روی بياورند.

در روز ششم فوريه سال 2001 ميلادی، آريل شارون با وعده دستيابی به "امنيت و صلح حقيقی" در انتخابات سراسری اسرائيل پيروز شد، در حاليکه تاکيد داشت خود را به مذاکرات پيشين با فلسطينيان مقيد نخواهد دانست.

با این حال آقای شارون خروج از غزه و چهار شهرک يهودی نشين ديگر در کرانه باختری رود اردن را - با وجود مخالفت های شديد در داخل اسرائيل - عملی کرد.

در پی خروج اسرائیل از غزه اختلافات در درون حزب ليکود افرایش یافت و نهايتا آقای شارون در سال 2005 اين حزب را ترک کرد و حزب کاديما (پيشرو) را بنیاد گذاشت که سياسمتداران کهنه کاری چون شيمون پرز، شائول موفاز و اهود اولمرت از حزب های مختلف نيز به آن پیوستند.

در نخستين روزهای سال 2006 آریل شارون پس از سکته مغزی به کما رفت و تا به امروز پزشکان امکان بازگشت وی به عرصه سیاست را منتفی می دانند.

هیچ نظری موجود نیست: