اهداف جامعه ایرانی چیست؟ « ما چگونه فکر می کنیم» و آنچه که در ایران مهم انگاشته می شود.

۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۳, پنجشنبه

America's Limited Options Against Tehran گزینه‌های محدود آمریکا در مقابل تهران

رضا باقری | تهران | 05/01/2007

از سال 1979 و پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، آمریکا مجموعه‌ای از سیاست‌های غلط را در مقابل جمهوری اسلامی در پیش گرفته است.

گزینه‌‌هایی مثل «حمله نظامی»، «براندازی» و «مذاکرات محدود» شاخص‌های اصلی رویکرد ایالات متحده به انقلاب اسلامی ایران محسوب می‌شوند که هیچ یک در نهایت نتیجه‌ای به همراه نداشته است.

شباهت مناقشه فعلی واشنگتن و تهران با بن‌مایه‌های آن چه که «جنگ سرد» نامیده می‌شود، واضح و غیر قابل انکار است. سال 1947 که اروپا در ویرانه‌های جنگ جهانی دوم دفن شده بود منازعه مشابهی میان آمریکا با اتحاد جماهیر شوروی برای به دست آوردن «نفوذ» آغاز شد. در آن زمان، بر اساس رویکردی که زائیده افکار «جرج کنان» بود واشنگتن می‌بایست در حالی که بر قدرت اقتصادی خود تکیه می‌کرد و متحدان جدید به دست می‌آورد بر اساس سیاست «مهار»، شوروی را منزوی کرده و از نظر نظامی و دیپلماتیک فشاری طاقت فرسا بر آن وارد سازد. اینک نیز استراتژی جدید آمریکا در خاورمیانه و مشخصاً در مقابل تهران شبیه سیاست «مهار» است. دولت آمریکا به جای یک رویارویی نظامی مستقیم یا مصالحه آشکار در حال تقویت اهرم‌های فشار برای منزوی کردن و اعمال فشار سنگین بر جمهوری اسلامی است. این در حالی است که در آن سوی آتلانتیک، نگرانی رو به تزایدی درباره احتمال حمله نظامی ایالات متحده به ایران ریشه دوانده است.

رقابت نیمه خشن واشنگتن با تهران برای «نفوذ در خاورمیانه» بن‌مایه تحرکاتی است که در لایه‌های بیرونی، ابعادی عینی‌تر و هراس‌انگیزتر به خود می‌گیرد. آمریکا چند ناو جنگی خود را در خلیج فارس مستقر کرده و با تاکید مداوم بر این که «تمام گزینه‌ها روی میز است» هر لحظه بر خشم رهبران تهران می‌افزاید. واشنگتن همچنین با تحریک اعراب علیه نیات ایران، جبهه‌ای گسترده در مقابل جمهوری اسلامی گشوده است. اما این همه ماجرا نیست. پرونده هسته‌ای ایران هم‌اکنون با فشارهای ایالات متحده و حمایت تروئیکای اروپایی به شورای امنیت رسیده و در نیویورک به موضوع مجادله اصلی سران قدرت‌های جهانی تبدیل شده است. نفت یعنی یکی از مهم‌ترین ابزارهای چانه‌زنی ایران ناباورانه سیر نزولی گرفته و مؤلفه قدرت دیگر تهران یعنی حزب‌الله لبنان نیز زیر آتش سنگین ارتش اسرائیل تضعیف شده است. کار به جایی رسیده که پنتاگون چند نماینده رسمی جمهوری اسلامی را در اربیل عراق بازداشت کرده است و تلاش گسترده‌ای را برای تشدید تحریم‌های ایران خارج از چارچوب‌های شورای امنیت (مثلاً تحریم بانک‌های صادرات و سپه) دنبال می‌کند. اما واقعاً چرا؟

در آن سوی مناقشه یعنی در جمهوری اسلامی ایران سئوال فوق پاسخ‌های دیگری دارد. پاسخ‌هایی که فرسنگ‌ها با دلایل دولتمردان ایالات متحده درباره این میزان اقدامات خصمانه علیه جمهوری اسلامی فاصله دارد. ایران می‌گوید که آمریکا از افزایش قدرت جمهوری اسلامی در منطقه نگران است و می‌خواهد با تمام توان مانع ظهور هژمون‌های منطقه‌ای گردد. تهران همچنین تاکید می‌کند که هدف اصلی از جنجال کنونی، تداوم وابستگی ایران به قدرت‌های صنعتی و ممانعت از پیشرفت اقتصادی و صنعتی ایران است. سران جمهوری اسلامی بارها بر این جمله تاکید کرده‌اند که «آمریکا باید قدرت ایران را به رسمیت بشناسد».

تئوریسین‌های جمهوری اسلامی برای توجیه دلایل عقلانی ایستادگی خود در مقابل تهدیدات سنگین ایالات متحده غالباً به موضوع «چین» اشاره می‌کنند. خلاصه برداشت آنان از دورنمای بحران کنونی این است: آمریکا بعد از انقلاب 1949، 25 سال با چین مذاکره نکرد اما روزی به این نتیجه رسید که نمی‌تواند قدرت چین را نادیده بگیرد، به همین خاطر کیسینجر به پکن رفت، دست مائوتسوتانگ را بوسید و مشکلاتشان حل شد. از این دیدگاه، مسئولان جمهوری اسلامی با این تحلیل که «آمریکایی‌ها در مورد ایران هنوز به آن مرحله نرسیده‌اند» آماده تحمل بیشتر فشارها و تهدیدات شده‌اند. همانطور که گفته شد تهران واقعاً معتقد است که کاخ‌سفید هیچ راهی جز پذیرش ایران به عنوان یک قدرت منطقه‌ای ندارد. به گفته مقامات ایرانی، ایالات متحده می‌تواند از روابط خود با چین درس بگیرد. چرا که آمریکا علیرغم مخالفت‌های جدی‌ای که با سیاست‌های داخلی و بخش‌هایی از سیاست‌های خارجی پکن دارد اما روابط دیپلماتیک گسترده‌ای با این کشور برقرار کرده است.

موضوع دیگری که در هفته‌های اخیر تحلیل‌های تئوریسین‌های جمهوری اسلامی درباره احتمال تکرار الگوی چین برای ایران را تقویت کرده است، موضوع «کره شمالی» است. توافق آمریکا با کره‌شمالی کشوری که به تازگی بمب اتم را آزمایش کرده و به جمع دارندگان سلاح اتمی پیوسته باعث طرح این سوال شده است که چرا واشنگتن در مقابل برنامه هسته‌ای ایران چنین انعطافی را از خود نشان نمی‌دهد. درس نهایی کره‌شمالی برای تئوریسین‌های جمهوری اسلامی این بوده است که حتی بعد از تحریم و تهدیدهای متقابل نیز در شرایطی دو طرف ناگزیر به سمت مذاکره خواهند رفت. در چنین شرایطی دولت نهم ایران به رهبری محمود احمدی‌نژاد قصد دارد از توافق کره‌شمالی به عنوان فرصتی برای تشدید درخواست‌های تهران استفاده کند. آنها پیش‌بینی می‌کنند آمریکا نهایتا این تقاضاها را بر‌آورده می‌سازد. ضرورت مذاکره آمریکا با ایران توسط بسیاری از تحلیلگران اروپایی نیز مورد تایید قرار گرفته است. به گفته آنان، جرج بوش و تیم سیاست‌خارجی‌اش باید با درس گرفتن از موفقیت‌ روش‌های دیپلماتیک در حل بحران هسته‌ای کره‌شمالی گفتگوهای فشرده با ایران و سوریه را آغاز کرده تا بتوانند یک راه‌حل درست برای پایان اوضاع فاجعه‌آمیز عراق و حل صلح‌آمیز بحران اتمی ایران پیدا کنند.

واقعیت این است که گشایش در بحران اتمی پیونگ‌یانگ دقیقاً همان چیزی است که رهبران جمهوری اسلامی و هواداران سرسخت ایستادگی در مقابل آمریکا در انتظارش بودند. پذیرش واقعیت چین، انعطاف آمریکا در مقابل کره شمالی پس از سال‌ها تهدید و فشار و موقعیت بغرنج ایالات متحده در عراق و افغانستان همه از نشانه‌هایی است که این باور را در تهران تقویت می‌کند که ایالات متحده نهایتاً راهی جز کنار آمدن با «واقعیت ایران» نخواهد داشت. هفته گذشته، کاندولیزا رایس وزیر خارجه آمریکا در گفت‌وگوبا شبکه «العربیه» در اظهاراتی ناباورانه اعتراف کرد که آمریکا در 27 سال گذشته سیاست درستی در قبال ایران نداشته است. رایس همچنین گفت که در حال ‌حاضر پیشنهاد تغییر ‪ ۱۸۰درجه‌ای در این سیاست‌ها را مطرح کرده‌ است. این اظهارات نشانه روشنی است از این که تحلیل‌های هواداران ایستادگی در مقابل آمریکا چندان هم بیراه نیست.

اما در کنار این «نشانه‌ها»، تئوریسین‌های مقاومت در مقابل فشارهای ایالات متحده «دلایل» دیگری هم دارند. این تحلیلگران معتقدند از ترکیب «دلایل» و «نشانه‌ها»ی آنان پازلی ساخته می‌شود که تصویر نهایی آن، ناچاری آمریکا در مذاکره با جمهوری اسلامی و آغاز فرایند چانه‌زنی دو طرف است که به هر چیزی منجر خواهد شد جز افزایش تنش و جنگ. عمده‌ترین دلایل آنان را می‌توان به شرح زیر برشمرد:

1ـ نئومحافظه کارانی که تنها راه بحران هسته‌ای ایران را براندازی حکومت می‌دانستند هم‌اکنون در کنگره و سنای آمریکا عرصه را به میانه‌روهایی که معتقدند گفت‌وگو می‌تواند هزینه‌های بحران را کاهش دهد، واگذار کرده‌اند. این رخداد بزرگ در شرایطی که جمهوری‌خواهان اصولا نیازی به دادن امتیاز به دیگران برای همراه ساختن آنان با خود نمی‌بینند، می‌تواند بستری را فراهم کند که در آن «معامله‌ای بزرگ» قابل حصول باشد. تئوریسین‌های جمهوری اسلامی همچنین معتقدند با اتمام دوران نئو‌کان‌ها در آمریکا، کاخ‌سفید به احتمال زیاد یک دوره درون‌گرایی را تجربه خواهد کرد و به همین دلیل بایستی تا آن روز در مقابل خواسته‌های افراطی جرج بوش ایستاد.

2ـ ایران تنها کشوری است که می‌تواند ثبات و آرامش در عراق و افغانستان را تضمین کند. در شرایطی که آینده سیاسی جمهوری‌خواهان به آینده عراق وابسته شده و جرج بوش تمام توان خود را بر برقراری امنیت در کابل و بغداد متمرکز کرده است، چشم‌پوشی از قدرت بزرگ ایران در این دو کشور برای کاخ سفید بسیار گران تمام خواهد شد. از این رو، هواداران ایستادگی در مقابل آمریکا معتقدند که جرج بوش نهایتاً راهی جز مذاکره با تهران نخواهد داشت. برای درک درستی این تحلیل کافی است بدانیم که طرح جدید امنیتی عراق که با حضور تمام نیروهای نظامی و امنیتی عراق و با پشتیبانی کامل پنتاگون و رسانه‌ها به اجرا گذاشته شد در کم‌تر از ده روز شکست خورد!

3ـ تمام ناظران تایید می‌کنند که حمله تما‌م‌عیار به جمهوری اسلامی و ورود نیروهای نظامی آمریکا به خاک ایران تقریباً غیرممکن یا حداقل بسیار بسیار خطرآفرین و پرهزینه خواهد بود. در این شرایط حمله محدود به ایران (حتی اگر با موفقیت اجرا شود) صرفاً برنامه‌های اتمی ایران را چند سالی به تاخیر می‌اندازد و خساراتی را به بار می‌آورد. این در حالی است که چنین حمله‌ای می‌تواند به تقویت مواضع جناح تندرو در ایران منجر شود (یعنی چیزی که بر خلاف منافع آمریکاست) و مشکلات آمریکا در خاورمیانه را صدچندان سازد. تازه در این صورت هیچ تضمینی برای عدم خروج ایران از NPT و حرکت به سمت سلاح اتمی (با توجیه بازدارندگی تهدیدات بالفعل) وجود نخواهد داشت.

4ـ به نظر می‌رسد به رغم همراهی نسبی مسکو و پکن با واشنگتن برای تحریم ایران، حمایت این دو کشور از حمله نظامی به جمهوری اسلامی بسیار بعید و حتی غیرممکن است. در این صورت، اقدام یکجانبه آمریکا علیه ایران هزینه‌های روانی هنگفتی را برای ایالات متحده و جمهوری‌خواهان در پی خواهد داشت که حتی مورد تایید شهروندان آمریکایی نیز نیست. نظرسنجی‌های گالوپ و CNN که در هفته‌های اخیر انجام شده مؤید این پیش‌فرض است.

5ـ با آن که آمریکا در تحریک حساسیت اعراب علیه جمهوری اسلامی تا اندازه‌ای موفق شده است، اما حمایت کشورهای عرب از حمله به ایران مخصوصاً به دلیل تبعات اقتصادی و امنیتی بزرگ آن برای منطقه امری است که آن نیز غیرممکن به نظر می‌رسد. شاهزاده نایف هفته گذشته در گفتگو با الوطن این امر را مورد تاکید قرار داد.
6ـ آمریکا علاوه بر دشواری جلب نظر چین، روسیه و برخی کشورهای عرب با مشکل دیگری نیز مواجه است که افکار عمومی است. ایالات متحده هیچگاه از یک شبکه اطلاعاتی متکی بر ماموران حرفه‌ای و صلاحیت‌دار در عراق برخوردار نبود و همین باعث شد تا همه چیز بر مبنی گمانه‌زنی شکل بگیرد، این مشکل در مورد ایران نیز به همان شکل در حال تکرار است. افکارعمومی هنوز نادرستی ادعاهای کاخ‌سفید درباره عراق را از یاد نبرده است.

7ـ هشدارهای گروه‌های مبارز فلسطینی به آمریکا و اسرائیل درباره حمله به ایران نیز دلیل دیگری است بر دشواری اقدام یک‌جانبه علیه ایران که از سوی تئوریسین‌های مقاومت در مقابل فشارهای ایالات متحده ارایه می‌شود. در صورت وقوع چنین حمله‌ای، خاورمیانه به چنان آشوبی فروخواهد رفت که به گفته «ولی‌رضا نصر» عضو ایرانی شورای روابط خارجی آمریکا، تلاش‌های 20 سال گذشته غرب برای برقراری صلح در خاورمیانه را نابود می‌سازد.

8ـ نفت و تنگه هرمز، دو مولفه قدرت ایران است که تصادفاً پاشنه آشیل آمریکا نیز محسوب می‌شود. مقامات ارشد و میانی ایران از جمله سردار رحیم صفوی فرمانده سپاه پاسداران در جریان مانور نظامی «اقتدار» هشدار دادند که تعرض احتمالی به ایران نه تنها دهانه هرمز که روند صدور انرژی از منطقه را نیز مختل خواهد کرد.

9ـ مشکل دیگر آمریکا، افکار عمومی داخلی ایران است. جمهوری اسلامی در همراه‌سازی شهروندان خود بسیار موفق عمل کرده است و هم‌اکنون تمام جریان‌های سیاسی با وجود اختلافاتی که دارند، پیرامون ضرورت دستیابی به دانش صلح‌آمیز هسته‌ای متفق‌القول هستند. فراموش نکنیم که آمریکا به صدامی حمله کرد که 80 درصد جمعیت آن شیعه و مخالف حاکمیت مطلق حزب بعثی بود. راهپیمایی بزرگ مردم ایران در 22 بهمن‌ماه نشان داد که هم‌اکنون وحدت ملی بی‌سابقه‌ای پیرامون حمایت از انقلاب اسلامی در برابر فشارهای غرب وجود دارد.

موارد فوق به انضمام اظهارات مقامات نزدیک به حزب دموکرات آمریکا نشان می‌دهد که دولت جرج بوش تحت فشار شدیدی قرار دارد تا با کاهش حجم تهدیدات و لفاظی‌های خود و با نرمش‌هایی ولو مقطعی، زمینه آغاز مذاکرات اولیه با تهران را فراهم کند. «گزارش بیکر‌ـ‌همیلتون»، «نطق افتتاحیه نانسی پلوسی»، «طرح نمایندگان کنگره و سنا برای ممانعت از حمله احتمالی بوش به ایران» و «گزارش‌های شورای روابط خارجی آمریکا» از جمله شواهدی است که این فشارها را علنی کرده است. شش ماه پیش نامه بی‌سابقه رئیس‌جمهور ایران به جرج بوش با بی‌تفاوتی آشکار مقامات کاخ سفید مواجه شد حال آن که اکنون اظهارات محمود احمدی‌نژاد درباره قطار هسته‌ای ایران در کم‌تر از 5 ساعت با پاسخ کاندولیزا رایس در گفتگو با شبکه فاکس‌نیوز مواجه می‌شود. رایس همچنین در دو ماه اخیر حداقل سه بار اعلام آمادگی کرده است که در صورت تعلیق غنی‌سازی در ایران، با منوچهر متکی وزیر امور خارجه ایران در هر زمان و مکانی به صورت مستقیم گفتگو کند. با این وصف این احتمال هرلحظه بیشتر تقویت می‌شود که تحت فشار شخصیت‌های معتدل در تهران و واشنگتن، دو کشور پس از حدود 3 دهه قهر و خصومت وارد دوران با ثبات‌تری از روابط شوند.

رضا باقری (*) کارشناس روابط بین‌الملل و استاد دانشگاه در تهران است

هیچ نظری موجود نیست: