اهداف جامعه ایرانی چیست؟ « ما چگونه فکر می کنیم» و آنچه که در ایران مهم انگاشته می شود.

۱۳۸۶ اسفند ۲۶, یکشنبه

متن كامل قانون مطبوعات ایران

متن كامل قانون مطبوعات

فصل اول / تعريف مطبوعات
ماده 1. مطبوعات در اين قانون عبارتند از نشرياتي كه بطور منظم بانام ثابت و تاريخ و شماره رديف در زمينه هاي گوناگون خبري، انتقادي،اجتماعي، سياسي، اقتصادي، كشاورزي، فرهنگي، ديني، علمي، فني، نظامي، هنري، ورزشي و نظاير اينها منتشر مي شوند.
تبصره 1 ـ انتشارفوق العاده اختصاص به نشريه اي دارد كه بطور مرتب انتشار مي يابد.
تبصره 2 ـ نشريه اي كه بدون اخذ پروانه از هيئت نظارت بر مطبوعات منتشر گردد از شمول قانون مطبوعات خارج بوده و تابع قوانين عمومي است.
تبصره 3 ـ كليه نشريات الكترونيكي مشمول مواد اين قانون است.

فصل دوم / رسالت مطبوعات
ماده 2. رسالتي كه مطبوعات در نظام جمهوري اسلامي بر عهده دارد، عبارت است از:
الف. روشن ساختن افكارعمومي وبالابردن سطح معلومات و دانش مردم دريك يا چند زمينه مورد اشاره درماده يك.
ب. پيشبرد اهدافي كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي بيان شده است.
ج. تلاش براي نفي مرزبندي هاي كاذب و تفرقه انگيز و قرار ندادن اقشار مختلف.
د. مبارزه با مظاهر فرهنگ استعماري (اسراف، تبذير، لغو،تجمل پرستي،اشاعه فحشا و...) و ترويج و تبليغ فرهنگ اصيل اسلامي و گسترش فضايل اخلاقي.
ه. حفظ و تحكيم سياست نه شرقي ـ نه غربي.
تبصره ـ هريك از مطبوعات بايد حداقل در تحقق يكي از موارد فوق الذكر سهيم و با موارد ديگر به هيچ وجه در تضاد نبوده و درمسير جمهوري اسلامي باشد.

فصل سوم / حقوق مطبوعات
ماده 3. مطبوعات حق دارند نظرات، انتقادات سازنده، پيشنهادها، توضيحات مردم و مسئولين رابا رعايت موازين اسلامي و مصالح جامعه درج و به اطلاع عموم برسانند.
تبصره ـ انتقاد سازنده مشروط به دارا بودن منطق و استدلال و پرهيز از توهين، تحقيرو تخريب مي باشد.
ماده 4. هيچ مقام دولتي و غيردولتي حق ندارد براي چاپ مطلب يا مقاله اي درصدد اعمال فشار بر مطبوعات برآيد و يا به سانسور و كنترل نشريات مبادرت كند.
ماده 5. كسب و انتشار اخبار داخلي و خارجي كه به منظور افزايش آگاهي عمومي و حفظ مصالح جامعه باشد با رعايت اين قانون حق قانوني مطبوعات است.
تبصره 1 ـ متخلف از مواد(4) و (5) به شرط داشتن شاكي به حكم دادگاه به انفصال خدمت از شش ماه تا دوسال ودر صورت تكرار به انفصال دايم از خدمات دولتي محكوم خواهد شد.
تبصره 2 ـ مصوبات شوراي عالي امنيت ملي براي مطبوعات لازم الاتباع است . درصورت تخلف، دادگاه مي تواند نشريه متخلف را موقتا تادوماه توقيف و پرونده راخارج از نوبت رسيدگي نمايد.
تبصره 3 ـ مطالب اختصاصي نشريات اگر به نام پديدآورنده اثر (به نام اصلي يا مستعار) منتشر شود به نام او و در غير اينصورت به نام نشريه، مشمول قانون حمايت از حقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان مي باشد.

فصل چهارم / حدود مطبوعات
ماده 6. نشريات جز درمورد اخلال به مباني و احكام اسلام و حقوق عمومي و خصوصي كه دراين فصل مشخص مي شوند آزادند:
1. نشر مطالب الحادي و مخالف موازين اسلامي و ترويج مطالبي كه به اساس جمهوري اسلامي لطمه وارد كند.
2. اشاعه فحشا ومنكرات و انتشار عكس ها و تصاوير و مطالب خلاف عفت عمومي.
3. تبليغ و ترويج اسراف و تبذير.
4. ايجاد اختلاف مابين اقشار جامعه، به ويژه ازطريق طرح مسائل نژادي و قومي.
5. تحريص و تشويق افراد و گروهها به ارتكاب اعمالي عليه امنيت، حيثيت و منافع جمهوري اسلامي ايران در داخل يا خارج .
6. فاش نمودن وانتشار اسناد و دستورها و مسايل محرمانه، اسرار نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي، نقشه و استحكامات نظامي، انتشار مذاكرات غيرعلني مجلس شوراي اسلامي ومحاكم غيرعلني دادگستري و تحقيقات مراجع قضايي بدون مجوز قانوني.
7. اهانت به دين مبين اسلام و مقدسات آن و همچنين اهانت به مقام معظم رهبري و مراجع مسلم تقليد.
8. افترابه مقامات، نهادها، ارگانها و هريك از افراد كشور و توهين به اشخاص حقيقي و حقوقي كه حرمت شرعي دارند، اگر چه از طريق انتشار عكس يا كاريكاتور باشد.
9. سرقتهاي ادبي و همچنين نقل مطالب از مطبوعات و احزاب و گروههاي منحرف و مخالف اسلام( داخلي و خارجي) بنحوي كه تبليغ از آنها باشد.(حدود موارد فوق را آيين نامه مشخص مي كند)
تبصره ـ سرقت ادبي عبارت است از نسبت دادن عمدي تمام يا بخش قابل توجهي از آثار و نوشته هاي ديگران به خود يا غير، ولو بصورت ترجمه.
10. استفاده ابزاري از افراد (اعم از زن و مرد) درتصاوير ومحتوا، تحقير و توهين به جنس زن، تبليغ تشريفات وتجملات نامشروع و غيرقانوني، طرح مطالب موجب تضاد ميان زن و مرد از طريق دفاع غير شرعي از حقوق آنان.
تبصره ـ متخلف از موارد مندرج دراين ماده مستوجب مجازاتهاي مقرر درماده 698 قانون مجازات اسلامي خواهد بود و درصورت اصرار مستوجب تشديد مجازات و لغو پروانه مي باشد.
11. پخش شايعات و مطالب خلاف واقع ويا تحريف مطالب ديگران.
12. انتشار مطلب عليه اصول قانون اساسي.
ماده 7. موارد ذيل ممنوع و جرم محسوب مي شود:
الف. چاپ و انتشار نشريه اي كه پروانه براي آن صادر نشده و يا پروانه آن لغو گرديده ويابه دستور دادگاه به طور موقت يا دايم تعطيل گرديده است.
ب. انتشارنشريه به گونه اي كه اكثر مطالب آن مغاير باشد با آنچه كه متقاضي به نوع آن متعهد شده است.
ج. انتشارنشريه به نحوي كه با نشريات موجود يا نشرياتي كه به طور موقت يا دايم تعطيل شده اند ازنظر نام، علامت و شكل اشتباه شود.
د. انتشار نشريه بدون ذكر نام صاحب امتياز و مديرمسئول و نشاني اداره نشريه و چاپخانه آن.
تبصره ـ مراكز نشر، چاپ، توزيع و فروش نشريات، مجاز به چاپ وانتشار و عرضه مطبوعات و نشرياتي كه از سوي دادگاه صالح يا هيئت نظارت مغاير با اصول مندرج دراين قانون تشخيص داده شود، نمي باشند.

فصل پنجم / شرايط متقاضي و مراحل صدور پروانه
ماده 8. انتشار نشريه توسط اشخاص حقيقي يا حقوقي با سرمايه ايراني واخذ پروانه از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي آزاد است. استفاده نشريات ازكمك خارجي مستقيم يا غيرمستقيم ممنوع و جرم محسوب مي شود.
تبصره 1 ـ مطبوعاتي كه ازطرف سازمانهاي آزادي بخش اسلامي كشورهاي ديگر منتشر مي شود مي تواندبا سرمايه و مسئوليت اشخاص غيرايراني درچهارچوب قوانين مربوطه به خارجيان مقيم ايران و موافقت وزارتين ارشاد و امور خارجه منتشر شوند.
تبصره 2 ـ كمكهاي اشخاص حقيقي و حقوقي خارجي غير دولتي كه با نظارت وزارت فرهنگ و ارشاداسلامي و وزارت امور خارجه دريافت گردد مشمول اين ماده نخواهد بود.
تبصره 3 ـ واگذاري امتياز نشريه به غير اعم از قطعي،شرطي،اجاره و امثال آن ممنوع است وجرم محسوب مي شود مگر در صورت درخواست كتبي صاحب امتياز و تصويب هيئت نظارت.
ماده 9. الف ـ شخص حقيقي متقاضي امتياز بايد داراي شرايط زير باشد:
1. تابعيت ايران.
2. دارابودن حداقل 25 سال سن.
3. عدم حجرو ورشكستگي به تقلب و تقصير.
4. عدم اشتهار به فساد اخلاقي و سابقه محكوميت كيفري براساس موازين اسلامي كه موجب محروميت از حقوق اجتماعي باشد.
5. داشتن صلاحيت علمي درحد ليسانس و يا پايان سطح درعلوم حوزه اي ، به تشخيص هيئت نظارت موضوع ماده 10 اين قانون.
6. پايبندي والتزام عملي به قانون اساسي.
ب ـ اشخاص حقوقي متقاضي امتياز بايد داراي شرايط ذيل باشند:
1 ـ مراحل قانوني ثبت شخصيت حقوقي طي شده باشدو دراساسنامه وياقانون تشكيل خود مجاز به انتشار نشريه باشد.
2 ـ زمينه فعاليت نشريه مرتبط بازمينه فعاليت شخص حقوقي بوده ومحدوده جغرافيايي انتشار آن همان محدوده جغرافيايي شخصيت حقوقي باشد.
تبصره 1 ـ متقاضي امتياز نشريه موظف است خوديا شخص ديگري را به عنوان مديرمسئول واجد شرايط مندرج دراين ماده معرفي نمايد.
تبصره 2 ـ براي نشريات داخلي يك سازمان، مؤسسه و شركت دولتي ياخصوصي كه فقط براي استفاده كاركنان منتشر و رايگان دراختيار آنان قرار مي گيرد،تنها اجازه وزارت ارشاد اسلامي با رعايت ماده 2 اين قانون كافي است.
تبصره 3 ـ با يك پروانه نمي توان بيش ازيك نشريه منتشر كرد.
تبصره 4 ـ صاحب امتياز درقبال خط مشي كلي نشريه مسئول است و مسئوليت يكايك مطالبي كه درنشريه به چاپ مي رسد و ديگر امور مربوط به نشريه به عهده مدير مسئول خواهد بود.
تبصره 5 ـ نخست وزيران، وزيران، استانداران، امراي ارتش و شهرباني، ژاندارمري،رؤساي سازمانهاي دولتي، مديران عامل و رؤساي هيئت مديره شركتها و بانكهاي دولتي و كليه شركتها و مؤسساتي كه شمول حكم درمورد آن مستلزم ذكر نام است، نمايندگان مجلسين،سفرا، فرمانداران، شهرداران، رؤساي انجمنهاي شهر و شهرستان تهران و مراكز استانها، اعضاي ساواك، رؤساي دفاتر رستاخيز درتهران و مراكز استانها و شهرستانها و وابستگان به رژيم سابق كه درفاصله زماني پانزدهم خرداد 1342 تا 22 بهمن 1357 درمشاغل مذكور بوده و همچنين كساني كه دراين مدت از طريق مطبوعات، راديو و تلويزيون با سخنراني دراجتماعات خدمتگزار تبليغاتي رژيم گذشته بوده اند، از انتشار نشريه و هرگونه فعاليت مطبوعاتي محرومند.
تبصره 6 ـ هيئت نظارت موظف است جهت بررسي صلاحيت متقاضي و مدير مسئول از مراجع ذيصلاح (وزارت اطلاعات و دادگستري و نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران ) استعلام نمايند. مراجع مذكور موظفند حداكثر تادوماه نظر خودرا همراه مستندات و مدارك معتبر به هيئت نظارت اعلام نمايد. درصورت عدم پاسخ از سوي مراجع مذكور و فقدان دليل ديگر صلاحيت آنان تاييد شده تلقي مي گردد.
تبصره 7 ـ مسئوليت مقالات و مطالبي كه درنشريه منتشر مي شود به عهده مدير مسئول است ولي اين مسئوليت نافي مسئوليت نويسنده وساير اشخاصي كه در ارتكاب جرم دخالت داشته باشند،نخواهد بود.
تبصره 8 ـ اعضا و هواداران گروههاي ضد انقلاب و يا گروههاي غير قانوني و محكومين دادگاههاي انقلاب اسلامي كه به جرم اعمال ضدانقلابي ويا عليه امنيت داخلي و خارجي محكوميت يافته اند و همچنين كساني كه عليه نظام جمهوري اسلامي ايران فعاليت و يا تبليغ مي كنند، حق هيچگونه فعاليت مطبوعاتي و قبول سمت درنشريات را ندارند.
ماده 10 ـ اعضاي هيئت نظارت بر مطبوعات كه از افراد مسلمان و صاحب صلاحيت علمي و اخلاقي لازم و مؤمن به انقلاب اسلامي مي باشند ، عبارتند از:
الف ـ يكي از قضات به انتخاب رييس قوه قضاييه .
ب ـ وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي يا نماينده تام الاختيار وي.
ج ـ يكي از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي به انتخاب مجلس.
د ـ يكي از اساتيد دانشگاه به انتخاب وزير فرهنگ و آموزش عالي.
ه ـ يكي از مديران مسئول مطبوعات به انتخاب آنان.
و ـ يكي از اساتيد حوزه علميه به انتخاب شوراي عالي حوزه علميه قم.
ز ـ يكي از اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي به انتخاب آن شورا.
تبصره 1 ـ اين هيئت ظرف دوماه پس از تصويب اين قانون در دوره اول و در دوره هاي بعد، ظرف يك ماه قبل از اتمام مدت مقرر براي مدت دوسال به دعوت وزير ارشاد اسلامي تشكيل مي شود.
تبصره 2 ـ تصميمات هيئت نظارت قطعي است. اين امر مانع شكايت و اقامه دعواي افراد ذي نفع د رمحاكم نخواهد بود.
تبصره 3 ـ دبيرخانه هيئت نظارت با امكانات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تشكيل مي شود و زير نظر آن هيئت انجام وظيفه مي نمايد.
تبصره 4 ـ وزارت ارشاد اسلامي مسئول دعوت و برگزاري جلسه انتخابات موضوع بند(( ه )) اين ماده است و مرجع تشخيص صلاحيت نامزدهاي انتخابات مزبور بر اساس شرايط مندرج درصدر اين ماده، هيئت سه نفري مركب از افراد بندهاي الف و ب و ج مي باشند.
تبصره 5 ـ وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي رياست هيئت نظارت برمطبوعات را برعهده خواهد داشت و پاسخگويي عملكرد هيئت مذكور درمجلس و ديگر مراجع ذي صلاح خواهد بود.
ماده 11 ـ رسيدگي به درخواست صدور پروانه و تشخيص صلاحيت متقاضي و مدير مسئول به عهده هيئت نظارت بر مطبوعات است.
تبصره ـ درصورتي كه صاحب پروانه يكي از شرايط مقرر درماده (9) اين قانون را فاقد شود، به تشخيص هيئت نظارت مقرر درماده (10) و با رعايت تبصره هاي آن ، پروانه نشريه لغو مي شود.
ماده 12 ـ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي موظف است تخلف نشريات را راسا يابه تقاضاي حداقل دونفراز اعضاي هيئت نظارت،ظرف مدت يك ماه مورد بررسي قرارداده و درصورت لزوم به صورت مستقيم ويااز طريق هيئت نظارت، مراتب را جهت پيگرد قانوني به دادگاه صالح تقديم نمايد.
تبصره ـ درمورد تخلفات موضوع ماده (6) به جزبند (3) و(4) و بند (ب) ،(ج) و (د) ماده (7) هيئت نظارت مي تواند نشريه را توقيف نمايد و درصورت توقيف موظف است ظرف مدت يك هفته پرونده را جهت رسيدگي به دادگاه ارسال نمايد.
ماده 13 ـ هيئت نظارت مكلف است ظرف مدت سه ماه از تاريخ دريافت تقاضا جهت امتياز يك نشريه، درباره صلاحيت متقاضي و مديرمسئول با رعايت شرايط مقرر در اين قانون رسيدگيهاي لازم را انجام داده و مراتب رد يا قبول تقاضا را با ذكر دلايل و شواهد، جهت اجرا به وزير ارشاد گزارش نمايد، و وزارت ارشاد اسلامي موظف است حداكثر ظرف 2 ماه از تاريخ موافقت هيئت نظارت براي متقاضي، پروانه انتشار صادر كند.
ماده 14 ـ درصورتي كه مدير مسئول شرايط مندرج در ماده 9 را فاقد گردد،يافوت شود ويا استعفا دهد، صاحب امتياز موظف است حداكثر ظرف 3 ماه شخص ديگري را كه واجد شرايط باشد به وزارت ارشاد اسلامي معرفي كند، درغير اين صورت از انتشار نشريه او جلوگيري مي شود، تازماني كه صلاحيت مدير به تاييدنرسيده است، مسئوليتهاي مدير به عهده صاحب امتياز است.
ماده 15 ـ اعلام نظر هيئت نظارت مبني برتاييديا عدم تاييد مديرمسئول جديد، حداكثر سه ماه از تاريخ معرفي توسط وزارت ارشاداسلامي خواهد بود.
ماده 16 ـ صاحب امتياز موظف است ظرف شش ماه پس از صدور پروانه، نشريه مربوطه را منتشر كند و در غير اينصورت با يك بار اخطار كتبي و دادن فرصت پانزده روز ديگر درصورت عدم عذر موجه اعتبار پروانه از بين مي رود، عدم انتشار منظم نشريه دريك سال نيز اگر بدون عذرموجه (به تشخيص هيئت نظارت) باشدموجب لغو پروانه خواهدبود.
تبصره ـ نشريه اي كه سالانه منتشر مي شود (سالنامه) از ماده فوق مستثني بوده و درصورت عدم نشر ظرف يكسال بدون عذر موجه، پروانه صاحب امتياز لغو خواهد شد.
ماده 17 ـ پروانه هايي كه برطبق مقررات سابق براي نشريات كنوني صادر شده است به اعتبار خود باقي است، مشروط بر اينكه ظرف سه ماه از تاريخ اجراي اين قانون، صاحب امتياز براي تطبيق وضع خود با اين قانون اقدام نمايد.
ماده 18 ـ درهرشماره بايدنام صاحب امتياز، مدير مسئول، نشاني اداره و چاپخانه اي كه نشريه درآن به چاپ مي رسد و نيز زمينه فعاليت و ترتيب انتشارنوع نشريه( ديني، علمي، سياسي، اقتصادي، ادبي، هنري و غيره ) درصفحه معين ومحل ثابت اعلان شود، چاپخانه ها نيز مكلف به رعايت مفاداين ماده مي باشند.
ماده 19 ـ نشريات درچاپ آگهي هاي تجارتي كه مشتمل بر تعريف وتمجيد كالا يا خدماتي كه از طرف يكي ازمراكز تحقيقاتي كشور كه بر حسب قوانين رسميت داشته باشند، تاييد گردد با رعايت ماده 12 آيين نامه تاسيس و نظارت بر نحوه كار و فعاليت كانونهاي آگهي تبليغاتي و بندهاي مربوطه مجاز مي باشند.
تبصره ـ درمواردي كه طبق اين ماده،مطبوعات مجاز به درج آگهي هاي مشتمل بر تعريف و تشويق از كالا و خدمات هستند، متن اين تعريف و تشويق نمي تواند ازمتن تقديرنامه رسمي مراكز قانوني مذكور دراين ماده فراتر رود.
ماده 20 ـ هر روزنامه يامجله بايد دفاتر محاسباتي پلمپ شده بر طبق قانون تهيه وكليه مخارج و درآمد خود را درآن ثبت كند وبيلان سالانه درآمد و مخارج را به وزارت ارشاد اسلامي بفرستد. وزارت ارشاد اسلامي هروقت لازم بداند، دفتر مالي مؤسسات ر ابازرسي مي نمايد.
تبصره ـ كليه مطبوعات مكلفند همه ماهه تيراژ فروش ماهيانه خود را كتبا به وزارت ارشاد اسلامي اطلاع دهند.
ماده 21 ـ مديران مسئول نشريات موظفند از هرشماره نشريه،دونسخه به هريك ازمراجع زير به طور مرتب و رايگان ارسال نمايند:
الف ـ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
ب ـ مجلس شوراي اسلامي.
جـ دادگستري مركز استان محل نشر.
ماده 22 ـ ورود مطبوعات به كشور و نيز خروج آن بر اساس موازين شرعي وقانون اساسي و نظام جمهوري اسلامي است.
ضوابط ورودوخروج آن، ظرف شش ماه توسط وزارت ارشاد اسلامي تهيه وبه تصويب مجلس شوراي اسلامي خواهد رسيد.

فصل ششم / جرايم
ماده 23 ـ هرگاه درمطبوعات مطالبي مشتمل بر توهين يا افترا، ياخلاف واقع ويا انتقاد نسبت به شخص (اعم از حقيقي ياحقوقي) مشاهده شود،ذي نفع حق دارد پاسخ آن را ظرف يك ماه، كتبا براي همان نشريه بفرستدو نشريه مزبور موظف است اينگونه توضيحات و پاسخها را در يكي از دو شماره اي كه پس از وصول پاسخ منتشر مي شود، درهمان صفحه وستون، وبا همان حروف كه اصل مطلب منتشر شده است، مجاني به چاپ برساند، به شرط آنكه جواب از دوبرابر اصل تجاوز نكند و متضمن توهين و افترا به كسي نباشد.
تبصره 1 ـ اگر نشريه علاوه بر پاسخ مذكور، مطالب يا توضيحات مجددي چاپ كند، حق پاسخگويي مجدد براي معترض باقي است. درح قسمتي از پاسخ به صورتي كه آن را ناقص يا نامفهوم سازد و همچنين افزودن مطالبي به آن در حكم عدم درج است و متن پاسخ بايد دريك شماره درج شود.
تبصره 2 ـ پاسخ نامزدهاي انتخاباتي درجريان انتخابات بايد در اولين شماره نشريه درج گردد. به شرط آنكه حداقل شش ساعت پيش از زير چاپ رفتن نشريه پاسخ به دفتر نشريه تسليم و رسيد دريافت شده باشد.
تبصره 3 ـ درصورتي كه نشريه ازدرج پاسخ امتناع ورزد يا پاسخ را منتشر نسازد، شاكي مي تواند به دادگستري شكايت كند و رييس دادگستري درصورت احراز صحت شكايت،جهت نشر پاسخ به نشريه اخطار مي كند و هرگاه اين اخطار مؤثر واقع نشود، پرونده را پس از دستور توقيف موقت نشريه، كه مدت آن حداكثر از ده روز تجاوز نخواهد كرد، به دادگاه ارسال مي كند.
تبصره 4 ـ اقدامات موضوع اين ماده و تبصره هاي آن نافي اختيارات شاكي درجهت شكايت به مراجع قضايي نمي باشد.
ماده 24 ـ اشخاصي كه اسناد ودستورهاي محرمانه نظامي و اسرار ارتش و سپاه و يا نقشه هاي قلاع و استحكامات نظامي را درزمان جنگ يا صلح بوسيله يكي از مطبوعات فاش و منتشر كنند به دادگاه تحويل تا برابرمقررات رسيدگي شود.
ماده 25 ـ هركس بوسيله مطبوعات مردم را صريحا به ارتكاب جرم يا جنايتي برضد امنيت داخلي يا سياست خارجي كشور كه درقانون مجازات عمومي پيش بيني شده است، تحريص و تشويق نمايد درصورتي كه اثري برآن مترتب شود، به مجازات معاونت همان جرم محكوم، و در صورتي كه اثري بر آن مترتب نشود، طبق نظر حاكم شرع ، براساس قانون تعزيرات با وي رفتار خواهد شد.
ماده 26 ـ هركس بوسيله مطبوعات به دين مبين اسلام ومقدسات آن اهانت كند، درصورتي كه به ارتداد منجر شود، حكم ارتداد درحق وي صادرواجرا و اگر به ارتداد نينجامد، طبق نظر حاكم شرع بر اساس قانون تعزيرات با وي رفتار خواهد شد.
ماده 27 ـ هرگاه در نشريه اي به رهبر جمهوري اسلامي ايران ويا مراجع مسلم تقليد اهانت شود،پروانه آن نشريه لغو و مدير مسئول و نويسنده مطلب به محاكم صالحه معرفي ومجازات خواهند شد.
تبصره ـ رسيدگي به جرايم موضوع مواد 24 ،25 ، 26 و 27 تابع شكايت مدعي خصوصي نيست.
ماده 28 ـ انتشار عكسها و تصاوير و مطالب خلاف عفت عمومي ممنوع و موجب تغزير شرعي است و اصرار برآن موجب تشديد تعزير و لغو پروانه خواهد بود.
ماده 29 ـ انتشار مذاكرات غيرعلني مجلس شوراي اسلامي ومذاكرات غيرعلني محاكم دادگستري يا تحقيقات مراجع اطلاعاتي و قضايي كه طبق قانون، افشاي آن مجاز نيست، ممنوع است و درصورت تخلف طبق نظر حاكم شرع و قانون تعزيرات با وي رفتار خواهد شد.
ماده 30 ـ انتشار هر نوع مطلب مشتمل بر تهمت يا افترا يا فحش و الفاظ ركيك يا نسبتهاي توهين آميز و نظاير آن نسبت به اشخاص ممنوع است و مدير مسئول جهت مجازات به محاكم قضايي معرفي مي گردد و تعقيب جرايم مزبور موكول به شكايت شاكي خصوصي است و درصورت استرداد شكايت تعقيب درهر مرحله اي كه باشد متوقف خواهد شد.
تبصره 1 ـ درمواردفوق، شاكي( اعم ازحقيقي يا حقوقي) مي تواند براي مطالبه خسارتي كه از نشر مطالب مزبور بر او وارد آمده، به دادگاه صالحه شكايت نموده و دادگاه نيز مكلف است نسبت به آن رسيدگي و حكم متناسب صادر نمايد.
تبصره 2 ـ هرگاه انتشار مطالب مذكور درماده فوق راجع به شخص متوفي بوده ولي عرفا هتاكي به بازماندگان وي به حساب آيد، هريك ازورثه قانوني مي تواند از نظر جزايي يا حقوقي طبق ماده و تبصره فوق اقامه دعوي نمايد.
ماده 31 ـ انتشار مطالبي كه مشتمل برتهديد به هتك شرف و يا حيثيت و يا افشاي اسرار شخصي باشد، ممنوع است و مدير مسئول به محاكم قضايي معرفي و با وي طبق قانون تعزيرات رفتار خواهد شد.
تبصره ـ درمورد مواد 30 ،31 تا زماني كه پرونده درمرحله تحقيق و رسيدگي است، نشريه مورد شكايت حق ندارد نسبت به مورد رسيدگي مطلبي نشر دهد،درصورت تخلف رييس دادگاه بايد قبل از ختم تحقيقات حكم توقيف نشريه را صادر كند. اين توقيف شامل اولين شماره بعد از ابلاغ مي شود ودرصورت تكرار تاموقع صدورراي دادگاه از انتشار نشريه جلوگيري مي شود.
ماده 32 ـ هركس درنشريه اي خود را برخلاف واقع صاحب پروانه انتشار يامدير مسئول معرفي كند، يا بدون داشتن پروانه به انتشار نشريه مبادرت نمايد، طبق نظر حاكم شرع با وي رفتار خواهد شد.
مقررات اين ماده شامل دارندگان پروانه و مديران مسئولي كه سمتهاي مزبوررا طبق قانون از دست داده اند نيز مي شود.
ماده 33 ـ الف . هرگاه درانتشار نشريه، نام يا علامت نشريه ديگري ولو با تغييرات جزئي تقليد شود به طوري كه براي خواننده امكان اشتباه باشد، از انتشار آن جلوگيري و مرتكب به حبس تعزيري شصت ويك روز تا سه ماه و جزاي نقدي از يك ميليون (000/000/1 ) ريال تا ده ميليون (000/000/10) ريال محكوم مي شود. تعقيب جرم ومجازات منوط به شكايت شاكي خصوصي است.
ب ـ پس از توقيف يك نشريه، انتشار هرنوع نشريه ديگر به جاي نشريه توقيف شده، به نحوي كه با نشريه مذكور از نام،علامت و شكل مشتبه شود، ممنوع است و نشريه جديد بلافاصله توقيف مي گردد، مرتكب به مجازات حبس تعزيري از سه ماه تا شش ماه و جزاي نقدي ازدوميليون (000/000/2 ) ريال تا بيست ميليون (000/000/20) ريال محكوم مي شود.
ماده 34 ـ رسيدگي به جرايم مطبوعاتي با توجه به قوانين مربوط به صلاحيت ذاتي مي تواند درمحاكم عمومي يا انقلابي يا ساير مراجع قضايي باشد. درهرصورت علني بودن و حضور هيئت منصفه الزامي است.
تبصره ـ به جرايم مطبوعاتي درمحاكم صالح مراكزاستانها رسيدگي مي شود.
ماده 35 ـ تخلف از مقررات اين قانون جرم است و چنانچه درقانون مجازات اسلامي و اين قانون براي آن مجازات تعيين نشده باشدمتخلف به يكي از مجازاتهاي ذيل محكوم مي شود:
الف ـ جزاي نقدي از يك ميليون(000/000/1) تا بيست ميليون (000/000/20) ريال .
ب ـ تعطيل نشريه حداكثر تا شش ماه درمورد روزنامه هاي و حد اكثر تا يك سال درمورد ساير نشريات.
تبصره ـ دادگاه مي تواند درجرايم مطبوعاتي، مجازات حبس و شلاق را به يكي از مجازاتهاي ذيل تبديل نمايد:
الف ـ جزاي نقدي از دو ميليون (000/000/2 ) ريال تا پنجاه ميليون (000/000/50 ) ريال .
ب ـ تعطيل نشريه حداكثر تا شش ماه در مورد روزنامه ها و تا يك سال در مورد ساير نشريات.
ج ـ محروميت از مسئوليتهاي مطبوعاتي حداكثر تا پنج سال.

فصل هفتم / هيئت منصفه مطبوعات
ماده 36 ـ انتخاب هيئت منصفه به طريق ذيل خواهد بود:
هر دوسال يكبار درمهرماه، جهت تعيين اعضاي هيئت منصفه در تهران، به دعوت وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي و با حضور وي و رييس كل دادگستري استان ، رييس شوراي شهر، رييس سازمان تبليغات و نماينده شوراي سياستگذاري ائمه جمعه سراسر كشور و درمراكز استان به دعوت مدير كل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان و با حضور وي و رييس كل دادگستري استان، رييس شوراي شهر مركز استان، رييس سازمان تبليغات و امام جمعه مركز استان يا نماينده وي تشكيل مي شود.
هيئت مذكور درتهران (21) نفر و درساير استانها (14) نفر از افراد مورد اعتمادعمومي راازبين گروههاي مختلف اجتماعي(روحانيون، اساتيد دانشگاه، پزشكان، مهندسان،نويسندگان و روزنامه نگاران،وكلاي دادگستري، دبيران و آموزگاران، اصناف، كارمندان، كارگران، كشاورزان،هنرمندان و بسيجيان) به عنوان اعضاء هيئت منصفه انتخاب مي كند.
تبصره 1 ـ چنانچه مفاد موضوع اين ماده در مهلت مقرر انجام نشود، رييس كل دادگستري مكلف مي باشند نسبت به دعوت از افراد يادشده و انتخاب هيئت منصفه اقدام نمايد.
تبصره 2 ـ چنانچه به هر دليلي اعضاي هيئت منصفه به ده نفريا كمتر برسد، هيئت مذكور دراين ماده موظف است،ظرف يك ماه تشكيل جلسه داده و نسبت به تكميل اعضاي هيئت منصفه اقدام نمايد.
ماده 37 ـ اعضاي هيئت منصفه بايد داراي شرايط زير باشند:
1 ـ داشتن حداقل سي سال سن و تاهل.
2 ـ نداشتن سابقه محكوميت مؤثر كيفري.
3 ـ اشتهار به امانت، صداقت و حسن شهرت.
4 ـ صلاحيت علمي و آشنايي با مسايل فرهنگي و مطبوعاتي .
ماده 38 ـ پس از انتخاب اعضاي هيئت منصفه، موضوع ماده(36) اين قانون، مراتب توسط رييس كل دادگستري استان به اعضاء ابلاغ مي گردد. دادگاه رسيدگي كننده به جرايم مطبوعاتي، حداقل يك هفته قبل از زمان رسيدگي، از تمامي اعضاي هيئت منصفه دعوت مي كند تا درجلسه محاكمه حضور يابند. دادگاه با حضور حداقل 7 نفر از اعضاء هيئت منصفه رسميت خواهد يافت. اكثريت آراء حاضران ملاك تصميم گيري هيئت منصفه خواهد بود. اعضاي هيئت موظفند تا پايان جلسات دادگاه حضور داشته باشند.
تبصره 1 ـ تصميمات هيئت هاي نظارت و منصفه با اكثريت مطلق عده حاضر معتبر خواهد بود.
تبصره 2 ـ چنانچه دردوجلسه رسيدگي به يك پرونده جرم مطبوعاتي، هيئت منصفه به حد نصاب نرسد، دادگاه درجلسه سوم با حضور افراد حاضر، حداقل به تعداد پنج نفر رسيدگي مي نمايد.
تبصره 3 ـ دبيرخانه هيئت منصفه با بودجه و امكانات قوه قضاييه تشكيل و زير نظر هيئت منصفه انجام وظيفه مي نمايد.
ماده 39 ـ هريك از اعضاي هيئت منصفه چنانچه بدون عذر موجه دردو جلسه متوالي يا پنج جلسه متناوب دادگاه حاضر نشود يا از شركت دراتخاذ تصميم خودداري كند با حكم دادگاه رسيدگي كننده به دو سال محروميت از عضويت درهيئت منصفه محكوم مي شود. راي دادگاه قطعي است.
تبصره ـ هريك از اعضاي هيئت منصفه به علت وجود عذر موجه نتواند درجلسه دادگاه حضور يابد، موظف است دوروز قبل از جلسه دادرسي عذر خود را كتبا و به طور مستدل به استحضار دادگاه برساند، درغير اين صورت عذر وي غيرموجه محسوب مي گردد مگر عذرهايي كه دراين فاصله تا جلسه دادگاه حادث شده باشد. درهرحال موظف است عذر خود را به دادگاه اعلام نمايد.
عذر موجه همان است كه درآيين دادرسي احصاء گرديده است.
ماده 40 ـ اعضاي هيئت منصفه درابتداي اولين جلسه حضور خود در دادگاه، به خدواند متعال و دربرابر قرآن كريم سوگند ياد مي كنند بدون درنظر گرفتن گرايشهاي شخصي يا گروهي و با رعايت صداقت، تقوي و امانت داري، درراه احقاق حق و ابطال باطل انجام وظيفه نمايد.
ماده 41 ـ موارد رد اعضاي هيئت منصفه همان است كه طبق قانون درمورد رد قضات پيش بيني شده است.
ماده 42 ـ هرگاه در حين محاكمه، اعضاي هيئت منصفه سؤالاتي داشته باشند، مراتب را كتبا جهت طرح،تسليم رييس دادگاه مي نمايند.
ماده 43 ـ پس از اعلام ختم رسيدگي، بلافاصله اعضاء هيئت منصفه به شور پرداخته و نظر كتبي خود را دردو مورد زير به دادگاه اعلام مي دارند:
الف ـ متهم بزهكار است يا خير؟
ب ـ درصورت بزهكاري آيا مستحق تخفيف است يا خير؟
تبصره 1 ـ پس از اعلام نظر هيئت منصفه، دادگاه در خصوص مجرميت يا برائت متهم اتخاذ تصميم نموده و طبق قانون مبادرت به صدور راي مي نمايد.
تبصره 2 ـ درصورتي كه تصميم هيئت منصفه بر بزهكاري باشد دادگاه مي تواند پس ازرسيدگي راي بر برائت صادر كند.
تبصره 3 ـ درصورتي كه راي دادگاه مبني بر مجرميت باشد، راي صادره طبق مقررات قانوني قابل تجديد نظر خواهي است. در رسيدگي مرحله تجديد نظر حضور هيئت منصفه لازم نيست.
تبصره 4 ـ حضور هيئت منصفه در تحقيقات مقدماتي و صدور قرارهاي قانون لازم نيست.
ماده 44 ـ هرگاه حكم دادگاه مبني بر برائت يا محكوميتي باشد كه مستلزم سلب حقوق اجتماعي نباشد، از نشريه در صورتي كه قبلا توقيف شده باشد بي درنگ رفع توقيف خواهد شد و انتشار مجدد آن بلامانع مي باشد.

فصل هشتم / موارد متفرقه
ماده 45 ـ نظارت دقيق بر عملكرد جرايد و انجام رسالت مطبوعاتي آنان برعهده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي است . اين امر مانع از انجام وظيفه مستقيم هيئت نظارت نخواهد بود.
ماده 46 ـ صاحب امتياز و مدير مسئول موظفند كليه كاركنان نشريه را بيمه نمايند تا درصورتي كه به حكم دادگاه يا راي هيئت نظارت يا به هر دليل ديگر نشريه تعطيل گرديد، تازمان اشتغال مجدد طبق مقررات قانون كار حقوق قانوني آنان پرداخت شود.
ماده 47 ـ آيين نامه اجرايي اين قانون ظرف حداكثر شش ماه توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تهيه وبه تصويب هيئت وزيران خواهد رسيد.
ماده 48 ـ اين قانون از جمله درموردنحوه تشكيل هيئت نظارت و هيئت منصفه از تاريخ تصويب لازم الاجرا است و نيز از تاريخ تصويب،كليه قوانين مغاير با آن از جمله لايحه قانوني مطبوعات مصوب 25/5/1358 شوراي انقلاب لغو مي گردد

۱۳۸۶ اسفند ۲۵, شنبه

دومين نامه آيت الله سبحاني به سروش

دومين نامه آيت الله سبحاني به سروش

دوست عزيز شما كه نامش را نمي‌برم ، نقل مي‌كرد: هنگاميكه جنابعالي در دبيرستان علوي درس مي‌خوانديد دفتري براي كارهاي روزانه داشتيد واگر ترك اولايي از شما سر مي‌زد درآن دفتر ياداشت مي‌كرديد، تا بعدا جبران كنيد و از اين طريق به سفارش علماي اخلاق درمورد "مشارطه ومراقبه" جامعه عمل مي پوشانديد. بايد در جستجويي علتي باشيد كه چرا آن قرب ومنزلت، پس از مدتي قوس نزولي پيدا كرده است. دوستان شما اززماني به تدريج ازشما فاصله گرفتند كه شما مساله "قبض وبسط شريعت" را مطرح كرديد.

آیت الله سبحانیرسا: آيت الله جعفر سبحاني از مدرسان برجسته درس خارج فقه واصول حوزه علميه قم در نامه‌اي مفصل با پاسخ‌‌گويي به برخي شبهات مطرح شده از سوي سروش پاسخ داده و از از وي خواسته تا به گفت‌و‌گويي علمي بنشينند.


متن كامل نامه به اين شرح است:

بسم الله الرحمن الرحيم


دانشمند محترم جناب آقاي دكتر سروش


با اهداء سلام


نامه جنابعالي همراه با مصاحبه دوم كه در برخي از روزنامه‌ها منتشر شده بود، به دستم رسيد. براي اين كه در داوري، دچار لغزش نشوم دوبار آن را به دقت خواندم. لازم ديدم يك رشته تذكراتي را تقديم كنم، اميد است دربارة آنها تأمل و دقت بشتري فرماييد.


شكي نيست كه شما پس از بازگشت از «لندن» به ايران، در آغاز انقلاب اسلامي، مبدأ آثار نيك و سازنده‌اي بوده‌ايد. كتاب «نهاد ناآرام» شما كه در آن حركت جوهري را به زيباترين بيان مطرح كرده‌ايد، از ارزش بالايي برخوردار است. همچنين اثر ديگرتان به نام «دانش و ارزش» موجي در ميان علاقه‌مندان به مسائل فلسفي و كلامي پديد آورد، و نيز تدريس نهج‌البلاغه از نظر اخلاقي اثر مثبتي داشت، و پيوسته شما در دل علاقه‌مندان و جوانان و عالمان ديني جاي باز مي‌كرديد. دوست عزيز شما كه نامش را نمي‌برم، نقل مي‌كرد: هنگامي كه جنابعالي در دبيرستان علوي درس مي‌خوانديد دفتري براي كارهاي روزانه داشتيد و اگر ترك اولايي از شما سر مي‌زد، در آن دفتر يادداشت مي‌كرديد، تا بعداً جبران كنيد و از اين طريق به سفارش علماي اخلاق در مورد «مشارطه و مراقبه» جامه عمل مي‌پوشانيديد.


بنابراين، بايد در جستجوي علتي باشيد كه چرا آن قرب و منزلت، پس از مدتي قوس نزولي پيدا كرده است. بايد در اين پديده كه در زندگي شما رخ داده است كاوش كنيد و علت آن را به دست آوريد. روي آوردن سيل جوانان روزي، و دوري جستن دوستان و محبان، روز ديگر، دو پديده‌اي است كه قطعاً بدون علت نخواهد بود.

علل فاصله‌گيري‌ها
1.
دوستان شما از زماني به تدريج از شما فاصله گرفتند كه شما مسألة قبض و بسط شريعت‌ را مطرح كرديد و دربارة آن كتاب مستقلي در چند صد صفحه منتشر كرديد. با اين كه حضوراً به جنابعالي عرض كرده بودم كه اين نظريه به خاتميت ناسازگار است، زيرا شريعت ثابت، اما فهم متغير سبب مي‌شود كه هيچ گزاره يقيني در اسلام نباشد و همة انديشه‌هايي كه از قرآن و سنت و عقل و خرد به دست آورده‌ايم پيوسته لرزان بوده و به مرور زمان دگرگون گردد و اين نكته را در يك مجلس طولاني در منزل آقاي فاضل ميبدي در حضور دوست عزيزتان آقاي «رخ صفت» يادآور شدم و درخواست كردم كه در اين مسأله تجديد نظر كنيد.


2.
طرح مسأله «صراط‌هاي مستقيم» در مقابل قرآن كه فقط به يك صرات تكيه مي‌كند و مي‌گويد: «و هذا صراطي مستقيماً فاتبعوه و لا تتبعوا السُّبل فتفرق بكم عن سبيله»(انعام/153) باز فاصله را زيادتر كرد و قلوب مملو از مهر و محبت به بيان و قلم شيرين شما را، از شما دور ساخت.


3.
روزگاري مسألة حسن و قبح عقلي را مطرح كرديد و از خود گرايش اشعرگري نشان داديد و نظرتان اين بود كه بايد «حسن و قبح» را از شرع گرفت، نه از عقل، و آنچه قرآن و يا سنت متواتر بر زيبايي يا نازيبايي فعل صحه گذارده است، براي ما كافي است، ديگر نيازي به تحسين تقبيح عقلي نيست.


در انجمن فلسفه و حكمت، سه نوبت سخنراني دربارة حسن و قبح عقلي ايراد كردم و در آن يادآور شدم كه اگر حسن و قبح عقلي را به كلي انكار كنيم حتي حسن و قبح شرعي نيز ثابت نمي‌شود، زيرا يكي از احتمالات اين است كه آنچه قرآن گفته، جدّي نبوده و خلاف واقع بوده است. رفع اين احتمال از خود قرآن امكان‌پذير نيست، زيرا همان شبهه به گفتار دوم نيز متوجه است، اينجاست كه بايد از حسن و قبح عقلي بهره بگيريم و بگوييم كه كذب و دروغ بر خداوند كريم كه توانا و حكيم است، قبيح است و هر چه گفته است از صحت و استواري برخوردار است. به خاطر دارم كه شما اين بخش را پذيرفتيد.


4.
خاتميت و مرجعيت علمي امامان معصوم مطرح شد و ديدگاه شما اين بود كه مرجعيت علمي آنان با اصل خاتميت سازگار نيست و در اين مورد، نقدي حضور عالي ارسال شد و تا كنون پاسخ آن را دريافت نكرده‌ام، و همين نيز يكي از اسباب فراق و جدايي گرديده است.


5.
اخيراً نيز مسألة تفسير وحي به نحوي كه بيان خواهد شد، ‌مصداق اين مثل شد كه «گل بود و به سبزه نيز آراسته شد»!.


شما بايد در علل فراق و جدايي بيش از اين فكر كنيد وگرنه حضرتعالي همان نويسندة توانا و گويندة شيوا سخني بوديد كه همه شما را دوست داشتند و اظهار علاقه مي‌كردند.


6.
يكي از علل فراق و دوري، مطرح كردن سخنان دو پهلو است كه موافق و مخالف برداشت‌هاي مختلفي از آن مي‌كنند و بر فرض آن كه برخي از اين نظرات حضرت عالي صحيح و پا برجا شد(و از نظر من صحيح نيست) مصداق گفتار الهي است كه مي‌فرمايد: «باطنه فيه الرحمه و ظاهره من قبله العذاب»(حديد/13)


ما، در عصري زندگي مي‌كنيم كه عوامل گمراه‌كنندة طيف جوان در آن، از ماهواره‌ها گرفته تا فيلم‌ها و راديوها و افكار و انديشه‌ها و ايسمهاي نوظهور فراوان است و هر كدام ايمان جونان ما را نشانه گرفته‌اند. در چنين شرايطي انتظار از آن تربيت شده و فارغ‌التحصيل دبيرستان علوي و شاگرد ممتاز شهيد مطهري آن است كه از هر نوع سخن گفتن دو پهلو كه باورها را مي‌سوزاند بپرهيزيد و اگر آن دفتر دوران نوجواني را به همراه داريد اين ترك اولي‌ها را در گوشة آن يادداشت بفرماييد.


مثلاً اگر همه ما مي‌گوييم قرآن كتاب حضرت محمد(ص) است، مقصود از آن اين است كه قرآن كتاب خداست كه بر حضرت محمد(ص) نازل شده است ولي شما اين جمله را مي‌گوييد و پس از آن جملاتي را مي‌آوريد كه بر خلاف مقصود همگان است مي‌گوييد: «پيامبر در آفرينش قرآن، نقش محوري دارد»، يا «روحيات پيامبر از شادي و غمگيني در كتاب او اثر گذاشته است»، و يا «برخي از آيات قرآن از فصاحت و بلاغت بالاتري برخوردار نيست، و مربوط به روحيات و شجره‌اي است كه اين ميوه از آن چيده شده است»!!


آيا اين جمله‌ها و اين نكته‌ها به هر نحوي كه توجيه كنيم به ايمان جوانان كمك مي‌كند يا خرمن ايمان آنان را آتش مي‌زند؟ جنابعالي انتظار داريد: اين نوع مسائل را برهنه و بدون دليل مطرح كنيد و دوستان شما به سان گذشته نسبت به جنابعالي اظهار علاقه كنند و اگر از آنان بي‌مهري ديديد گله كنيد و بي‌مهري آنان را با دو شعر بدرقه فرماييد:
نمي‌كنم گله‌اي ليك ابر رحمت دوست به كشتزار جگر تشنگان نداد نمي
چرا به يك ني قندش نمي‌خرند آن كس كه كرد صد شكر افشان از ني قلمي


ولي دوستان در جواب شما مي‌گويند:


تو خود گر كني اختر خويش را بد مدار از فلك چشم نيك اختري را!


از اين تذكرات و يادآوري‌هاي خالصانه بگذارم و برگردم به مطالبي كه در مصاحبه دوم و ناظر به نقد اينجانب بيان فرموده‌ايد و موارد مهم آنها را بررسي كنم:

1. حقيقت وحي در اين مصاحبه؟


واقعيت وحي در اين مصاحبه در چند جمله بيان شده است كه برخي را مي‌آوريم:
الف) قرآن ميوة شجرة طيبة شخصيت محمد(ص) بود كه به اذن خدا ثمربخشي كرد،«توتي أُكلها كلّ حين بإذن ربها» و اين عين نزول وحي و تصرف الهي است.


در جاي ديگر مي‌فرماييد: «آن محمد كه فاعل و قابل وحي است، بشري است مؤيد و مطهر و لذا «ازكوزه همان برون تراود كه در اوست» و ازشجرة طيبه وجود او جز ميوه‌اي طيب بر خواهد خاست.


در جاي سومي مي‌فرماييد: «همين است معناي آن كه وحي و جبرئيل تابع شخصيت پيامبر بودند و... قوة خيال پيامبر در فرايند وحي دخالت مي‌كند... و شخصيت بشري تاريخي محمد(ص) در قرآن همه جا جلوه‌گر است.


باز در جاي ديگر مي‌فرماييد: پيامبر اسلام در فرايند وحي موضوعيت دارد، نه طريقيت و بشري است كه قرآن بر او نازل و از او جاري شده است و هردو تعبير درمتن قرآن آمده است. دو قيد «نزول» و «بشريت»در عميق‌ترين لايه‌هاي وي نزول دارند و بدون توجه به اين دو صفت مهم نمي‌توان وحي تفسيري خودپسند عرضه كرد.

تحليل
ما به همين بخش‌ها از سخنان جنابعالي بسنده مي‌كنيم، آنگاه «وحي محمدي»(قرآن) را به داوري مي‌پذيريم تا او در صحت اين تفسير خردپسند!!! قضاوت كند:


قرآن اين نظريه را به شدت رد مي‌كند. قرآن هرگز براي پيامبر نه موضوعيت قائل است و نه كلام خدا را ميوة درخت پيامبر مي‌داند، بلكه «وحي قرآني» مي‌گويد هر چه هست بدون دست‌خوردگي و بدون تصرف و بدون اين كه با افكار و انديشه‌هاي بشري پيامبر آميخته شود، زلال وحي را بر زبان او جاري ساخته است:


«
و كذلك أوحينا إليك قرآناً عربياً».(شوري/7)
«
انا أنزلناه قرآناً عربياً».(يوسف/2)
«
و لقد أوحي إلي هذا القرآن لانذركم به و من بلغ».(آل‌عمران/19)
«
و لا تعجل بالقرآن من قبل أن يقضي إليك وحيه».(طه/114)
«
قل إنما أتبع ما يحوي إلي من ربي».(اعراف/203)


قرآن اصرار مي‌ورزند كه وحي الهي را از هرنوع آميختگي به سخن غير خدا حتي روحيات پاك و متعالي پيامبر گرامي مصون بدارد، در حالي كه شما بر عكس آن اصرار مي‌ورزيد، به اين آيات ياد شده در زير توجه بفرمايد:


«
ولو كان من عند غيرالله لوجدوا فيه اختلافاً كثراً».(نساء/82)
خواهشمندم در كلمة «من عند غيرالله» دقت كنيد. هرگاه قرآن ميوة شجره طيبه است، قطعاً ميوه از شجره متأثر خواهد بود، در اين صورت، از حالت زلالي بيرون آمده و وحي الهي آميزة بشري پيدا خواهد كرد.


لابدّ مصاحبه آقاي كاردينال «جان يوس تووان» مسئول گفتگو با مسلمانان در واتيكان را خوانده‌ايد كه مي‌گفت: «من حاضر به گفتگوي ديني با مسلمانان نيستم، زيرا آنان اصلي را پذيرفته‌اند كه ما نپذيرفته‌ايم. آنان مي‌گويند: وحي الهي بدون دست‌خوردگي و به صورت زلال از مقام ربوبي بر قلب رسول خدا و آنگاه بر زبان او وارد شده و دست‌نخورده به دست آنها رسيده است.


ولي نظرية شما كه وحي الهي راميوه شجره طيبه وجود پيامبر مي‌داند، هر چند اين شجره را خدا كاشته باشد، سرانجام وحي را از حالت زلالي و دست‌‌نخوردگي بيرون آورده و رنگ بشري به آن مي‌دهد.


آيا گفتار شما شبيه سخن آن كاردينال نيست؟ شما گفته‌ايد:


«
ساده‌تر تصوير باغبان و درخت است. باغبان بذر مي‌كارد و درخت، ميوه مي‌دهد و اين ميوه همه چيزش از رنگ و عطر و شكل‌گرفته تا ويتامين‌ها و قندهايش مديون و مرهون درختي است كه از آن بر مي‌آيد. درختي كه در خاك ويژه‌اي نشسته و نور و غذا و هواي ويژه‌اي مي‌نوشد».


هر گاه وحي الهي ميوه شجره طيبه وجود محمدي باشد، و شخصيت او حالت فاعلي و قابلي دارد، پس چرا بر مطلب يادشده در زير تأكيد مي‌كند:


به پيامبر خطاب مي‌كند: «لا تحرك به لسانك لتعجل به*إن علينا جمعه و قرآنه*فإذا قراناه فاتبع قرآنه* ثم إن علينا بيانه».(قيامت/16ـ19)


حاصل مفاد آيات اين است: اي پيامبر زبانت را به خاطر عجله براي خواندن قرآن حركت مده، زيرا جمع‌آوري و خواندن آن بر عهدة ماست، پس هرگاه آن را تلاوت كردي از خواندن آن پيروي كن، حتي بيان و توضيح آن برعهدة ماست.
هرگاه واقعاً معاني از خدا و صورت از پيامبر است، پس اين همه نهي از عجله در قرائت، و امر به پيروي از تلاوت جبرئيل، چيست؟ هر گاه پيامبر با اختيار و آگاهي خود، آنچه را از وحي مي‌گرفت، در اين قالب مي‌ريخت، ديگر شتابزدگي در تلاوت آن، چه معني دارد و چرا قرآن مي‌فرمايد: «از تلاوت جبرئيل پيروي كن»؟ دقت در اين ايات نشان مي‌دهد كه زلال وحي با همان مفاهيم و الفاظ كه از نظر حكيمان الهي نوعي تنزل «غيب به شهود» است بر قلب رسول خدا فرود آمده و بر زبان او جاي شده و هيچ فردي در فاعليت قرآن مؤثر نبوده است.


آيا با اين وصف صحيح است كه بگوييم «پيامبر در وحي نقش فاعلي داشته» و موضوعيت دارد.


اين نوع نظريه‌ها هر چند با نيت پاك عرضه شود، نتيجة آن كمك به كساني است كه از مقام و موقعيت وحي مي‌كاهند تا كم‌كم به آن آب و رنگ بشري بدهند و سپس انديشه‌هاي خود را در كنار انديشه‌هاي وحي الهي قرار داده و به تدريج منزلت وحي الهي را كمرنگ سازند؟


جناب آقاي سروش! شما «تجربه‌هاي ديني عارفان» را مكمل و بسط‌دهنده «تجربه ديني» پيامبر مي‌دانيد، و از اين طريق مرز بين وحي نبوي را با وحي عارفان از ميان مي‌بريد و در كتاب «تجربه ديني» حتي نوشته‌ايد:


«
چون وحي، تجربه ديني است، و تجربه ديني درباره ديگر انسان‌ها نيز روي مي‌دهد، پس تجارب ديني ديگر نيز، به فربهي و غناي دين مي‌افزايد و با گذشت زمان، دين بسط و گسترش پيدا مي‌يابد، از اين رو تجربه‌اي ديني عارفان، مكمل و بسط‌دهنده تجربه ديني پيامبر است، و در نتيجه دين خدا رفته‌رفته، پخته‌تر مي‌گردد. اين بسط و گسترش در معرفت ديني بلكه درخود دين و شريعت صورت مي‌گيرد.(تجربه ديني، ص 28)


بنابراين آيين اسلام از اصول و فروع در طول اين چهارده قرن فربه شده و در نتيجه آميزه است از تجربه نبوي، و تجربه عارفان. آيا واقعاً چنين است؟!


با كمال ارجي كه عرفان و عارف دارند اما شطحات برخي از عارفان را نقطه مقابل توحيد قرآن مي‌دانيم. آنجا عارفي جهان امكاني را عين خدا مي‌داند، و مي‌گويد: الحمدلله خلق الأشياء و هو عينها» يا آنجا كه مولوي، واجب و ممكن را پيش از بسط يك چيز مي‌داند، كه بعداً، ميان آن دو جدايي فتاده است چنان كه مي‌گويد:
منبسط بوديم و يك گوهر همه بي سر و بي پا بُديم آن سر همه
يك گهر بوديم همچون آفتاب بي‌گره بوديم و صافي همچو آب
چون به صورت‌آور آن نور سره شد عدد چون سايه‌هاي كنگره
كنگره ويران كنيد از منجنيق تا رود فرق از ميان اين فريق
من مايل به قلم‌فرسايي در اين موارد نيستم وگرنه تضاد تجربه نبوي ـ به اصطلاح حضرت عالي ـ با تجربه عارفان در مواردي فزون‌تر از آن است كه در اين نامه بگنجد.


2.
محمد(ص) بشر است
در اين مصاحبه حتي در عنوان آن بر بشر بودن پيامبر تأكيد شده است، و اين جا شگفت است. مگر كسي بشر بدون او را انكاركرده است؟ بايد واقعيت پيامبر را در اين جمله جستجوكرد كه: «قل انما أنا بشر مثلكم يوحي إلي...».(كهف/110)


اين جمله از آيه براي پيامبر دو موقعيت قائل است:


1.
بشري است مانند ديگر بشرها.


2.
بر او وحي مي‌شود.


بخش اول، جنبة اشتراك پيامبر با ساير انسان‌هاست و آن را مي‌توان با اصول مادي‌گري تجزيه و تحليل كرد.
بخش دوم، جنبه وحياني و غيبي است، و آن قابل اندازه‌گيري و تجزيه و تحليل به وسيلة ابزار و ادوات مادي نيست، و به اصطلاح از مقولة «غيب» است، و درك كنه آن از توانايي انسان بيرون است، و بايد به آن ايمان آورد، چنان كه مي‌فرمايد: «الذين يؤمنون بالغيب».(بقره/3)


اصولاً قرآن، مسائلي را به عنوان «شهادت» و «غيب» مطرح مي‌كند، هر چند هر دو، نسبت به خدا شهود و شهادت است، اما نسبت به ما انسان‌هاي محدود، برخي شهود و برخي ديگر غيب است. يك رشته واقعيات از آن نظر غيب است كه ما حس شناخت آن را نداريم، از افق انديشه ما دور است، مانند جهان برزخ، قيامت، و نبوت و وحي، بايد اينها را با صفات آنها و نشانه‌هاي آنها شناخت، نه با جنس و فصل و نه با بيان كنه.


3.
مسألة خطيب و بلندگو
شما اعتقاد و باور عمومي مسلمانان را دربارة وحي كه به زلال بودن آن معتقدند و آن را از هر نوع آميختگي به روحيات بشري بالاتر و برتر مي‌دانند، تشبيه به خطيب و بلندگو نموده‌ايد، و در اين زمينه چنين مي‌فرماييد:
«
تصويري كه از محمد در ذهن شماست، گويا تصوير خطيب و بلندگو يا ضبط صوت جهت خطيب مي‌گويد و بلندگو آن را پس مي‌دهد، يعني پيامبر چون بلندگو طريقيت و ابزاريت محض دارد. »


با كمال پوزش ما هرگز مقام ربوبي و مقام رسالت را مانند خطيب و بلندگو نمي‌دانيم بلكه معتقديم: «خدا پيام‌ده» و پيامبر «پيام‌آور» است. اما اين پيام‌آوري با بلندگو بودن فرسنگ‌ها فاصله دارد كه هرگز نمي‌توان بين آن دو مشابهتي انديشيد و آن اين كه: اين پيام‌آور بايد از نظر كمالات روحي و معنوي به مراتبي برسد تا گوش او علاوه بر حس مادي، گوش برزخي پيدا كند تا صداي فرشته را بشنود. چشم او چشم برزخي گردد تا صورت فرشته را ببيند و از نظر قدرت روحي به جايي برسد كه در عين اين كه در عالم ماده است، عالم غيب را شهود كند، اما نلرزد و نترسد و خود را نبازد و وحي الهي را دريافت كند، و سر سوزن در آن تصرف نكند و به پيروانش برساند، آيا موقعيت چنين فردي، موقعيت بلندگو است؟


پيامبر و انتظار وحي
يكي از روشن‌ترين گواه‌ها بر اين كه مسألة وحي، ميوه وجود پيامبر(ص) نبوده بلكه تاج افتخاري بر روح و روان او بوده اين است كه پيامبر(ص) در انتظار وحي مي‌نشست. يهوديان به اين بهانه كه مسلمانان به سوي قبله آنان نماز مي‌خواندند، مسلمانان را سرزنش مي‌كردند وپيامبر الهي در اين مورد، انتظار داشت پاسخ قطعي از جانب خدا بشنود و پيوسته درانتظار وحي بود، و رو به آسمان مي‌كرد، و روح و روانش با عالم بالا پيوند مي‌خورد تا در اين‌باره از طرف خدا وحيي پديد آيد چنانچه مي‌فرمايد: «قد تري تقلب وجهك في السماء فلنولينك قبله ترضيها فول وجهك شطر المسجد الحرام وحيث ما كنتم فولوا وجوهكم شطره. . . »(بقره / 144)
«
نگاه‌هاي انتظارآميز تو را به سوي آسمان(براي تعيين قبله نهايي) مي‌بينم. اكنون تو را به سوي قبله‌اي كه از آن خشنود مي‌شوي مي‌گردانيم، پس روي خود را به سوي مسجدالحرام كن و هر كجا كه باشيد روي خود را به سوي آن بگردانيد
از يكي از عارفان بزرگ نقل فرموديد كه جبرئيل را هم پيامبر(ص) نازل مي‌كرد. ما بيش از 14سال در محضر آن عارف بزرگ درس خوانديم و انديشه‌هاي علمي او را چاپ و منتشر كرده‌ايم. من خاطر ندارم كه چنين جمله‌اي فرموده باشد، و اگر هم گفته، سخن او قبل و بعدي داشته كه مقصود او را روشن مي‌كرده وگرنه آن عارف سالك كه در جهان اسلام، انقلاب عظيمي برپا كرد برخلاف قرآن سخن نمي‌گويد. قرآن درباره نزول فرشتگان يادآور مي‌شود كه نزول آنها به امر خدا است نه به امر پيامبر(ص) چنان‌كه مي‌فرمايد: «ومانتنزل الابامرربك»(مريم/64)، جز به فرمان پروردگار تو نازل نمي‌شويم.
و شايد مقصود آن عارف بزرگ اين است كه بر اثر دعاي پيامبر(ص) و درخواست او جبرئيل شرفياب محضرش شد.
در سال هشتم بعثت، مشركان قريش با يهود خيبر تماس گرفتند و چون آنها را دانايان شرايع پيشين مي‌دانستند، از نبوت حضرت محمد(ص) سؤال كردند، آنان گفتند: سه مطلب را از او سؤال كنيد، اگر پاسخي صحيح داد آن نشانه نبوت اوست.
سه سؤال آنان مربوط به اصحاب كهف و ذوالقرنين وروح بود، پيامبر گرامي(ص) در پاسخ به آنان در انتظار وحي نشست، نه اين‌كه فوراً ميوه‌اي از شجرة وجودش بچيند و دربارة آنان سخن بگويد. لذا وحي الهي او را چنين مورد خطاب قرار داد: «يسالونك عن ذي القرنين قل سآتلوا عليكم منه ذكرا».(كهف/83)
«
از تو درباره ذوالقرنين مي‌پرسند، بگو بزودي بخشي از سرگذشت او را براي شما بازگو خواهم كرد».
آنگه دربارة سؤال سوم فرمود: «يسآلونك عن الروح قل الروح من امر ربي وما اوتيتم من العلم الا قليلا»(اسراء/85) «از تو درباره روح سؤال مي‌كنند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است و جز اندكي از دانش به شما داده نشده است».
تصور مي‌كنم اين همه آيات كه به درستي نظريه عموم مفسران گواهي مي‌دهد براي اثبات آن كافي باشد. برگرديم به موضوع ديگر:


4.
پيامبر، نه دانشمند؟
جنابعالي در هر دو مصاحبه صريحا و تلويحا «پيامبر ص) را نبي مي‌دانيد نه دانشمند».
البته اين هم از همان سخن‌هاي دو پهلو است. جمله «نبي است» ترفيع مقام است، «نه دانشمند». نفي آگاهي او از علوم و دانش‌هاي انساني است و گويا ناآگاهي او را چندان عيب نمي‌دانيد!!، البته «نفي دانشمند» به اين معني كه دانش، بسان دانش انسان‌هاي عادي زاييده فكر او نيست، مورد پذيرش همگان است.


*
اكنون مطالبي را تقديم حضورتان مي‌كنم:
قرآن يادآور مي‌شود كه ما اسماء‌را به آدم آموختيم. مسلما مراد از اسماء، الفاظ و عبارات نيست، بلكه حقايق اشياء است به گواه آنكه مي‌فرمايد: «وعلم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم علي الملائكه»: «سپس اسماء را(علم اسرار آفرينش را) به آدم آموخت، سپس آنها را به فرشتگان عرضه كرد» و فرمود: «انبئوني باسماء هؤ‌لاء‌ان كنتم صادقين» اگر راست مي‌گوييد نام‌هاي اينان را براي من بازگو كنيد».


دقت بفرماييد در دو كلمه ذيل:
1
ـ «عرضهم».
2
ـ «باسماء هؤلاء».
اين ضمائر حاكي از آن است كه اسرار را بر آدم عرضه كرد و او از حقايق اشياء و اسرار آفرينش آگاه است.
اكنون صحيح است كه بگوييم: خاتم پيامبران، اشرف و افضل پيام‌رسانان و آن‌كه شما درباره او چنين سروده‌ايد:
بال در بال ملائك به تماشاي رسولان طاير گلشن قدسي و تو خود عين مطاري
از بسيط‌ترين و پيش پا افتاده‌ترين علوم حتي علوم آن روز آگاه نبوده است.


حديثي را از «فصوص الحكم» از «فص شيثي» چنين نقل كرده‌ايد: «پيامبر اكرم(ص) اعراب را از دخالت در لقاح گياهان و از گرده افشاندن از نخل‌هاي نر بر نخل‌هاي ماده منع مي‌كرد، چون درختان كم بار شدند، به اشتباه خود پي برد و گفت: «شما امور دنيايي را نيكوتر مي‌دانيد، و من كار آخرت را نيكوتر از شما مي‌دانم».


يادآور مي‌شوم اين حديث در صحيح مسلم است، و محققان دربارة اين حديث نقدي دارند و مخلص در كتاب "الحديث النبوي بين الروايه والدرايه" در اين مورد بررسي دارد كه گويا به نظر شما نرسيده است. آيا مضمون اين حديث، با زندگي پيامبر(ص) تطبيق مي‌كند؟ فرض كنيم پيامبر(ص) نه نبي بود و نه دانشمند، اما در هر حال در نقطه‌اي بزرگ شده است كه سرسبد ميوه‌هاي آنان خرما و بيشترين درختان آنجا را نخلها تشكيل مي‌داد، آيا مي‌شود پيامبر(ص) از اين سنت ديرينه الهي كه عرب جاهلي از آن آگاه بود، آگاه نباشد؟ اين به سان آن است كه يك فرد بزرگ شده در مازندران از سنت‌هاي الهي درباره مركبات و برنج آگاه نباشد.


شاگرد ممتاز پيامبر خاتم و اشرف خلايق، اميرمومنان علي ابن ابي‌طالب مي‌گويد «سلوني قبل آن تفقدوني» و مسلما سخن او تنها مربوط به عوالم غيبي نيست بلكه از گستردگي خاصي برخوردار است. آيا علي(ع) از چنين موقعيت علمي برخوردار بود واستاد بزرگوار برخوردار نبود؟! «ما لكم كيف تحكمون»


تكامل يك بعدي عين نقص است
سخنان شما درباره تكامل روحي پيامبر نسبت به عوالم غيبي اگر اغراق آميز نباشد در حد اثبات كمال است، او به جايي مي‌رسد كه جبرئيل را توان همراهي با او نيست. او از نظر قرب به مرحله‌اي مي‌رسد كه فاصله او كمتر از آنچه تصور مي‌شود بوده است، چگونه اين پيامبر تكامل يافته در امور غيبي در جهان شهود در نازل‌ترين درجه قرار مي‌گيرد و آگاهي او دربارة علوم طبيعي و فلكي در حد عرب جاهلي مي‌باشد؟


اين تكامل يك بعدي، به سان اين است كه كودكي قلبش رشد كند اما مغزش و ساير اعضايش به همان حالت بماند. اگر واقعاً آگاهي پيامبر(ص) نسبت به جهان طبيعت در حد عرب جاهلي بود. پس مضمون آيات ياد شده در زير چيست؟ آيا عرب جاهلي از مضمون آيات آگاه بود؟


1
ـ «ومن كل شي خلقنازوجين لعلكم تذكرون»(ذاريات/49) «از هر چيز يك جفت آفريديم شايد متذكر شويد»، آيا عرب جاهلي از جفت بودن هر موجود طبيعي و هر ذره از ذرات جهان آگاه بود؟


2
ـ «وتري الجبال جامده وهي تمرمرالسحاب صنع الله الذي اتقن كل شي انه بكل شي خبير»(نحل/88)، «كوه‌ها را مي‌بيني و مي‌پنداري كه ساكن و جامدند ولي چون ابر در حركتند، اين آفرينش خداوندي است كه همه چيز را درست و استوار آفريده است. او از كارهايي كه شما انجام مي‌دهيد مسلما آگاه است.» اين آيه مربوط به حركت كوهها در همين جهان است نه در قيامت، به گواه اين‌كه مي‌گويد «صنع الله» و مسلماً روز قيامت روز صنع نيست روز ويراني كوههااست و شايد شما در "نهاد ناآرام" درباره اين آيه سخن گفته باشيد.


3
ـ (فلا اقسم برب المشارق والمغارب انا لقادرون...». «سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها كه ما تواناييم...».
آيا عرب جاهلي از تعداد آن مشرقها و مغرب‌ها آگاه بود؟


4
ـ «يخلقكم في بطون امّهاتكم خلقاً من بعد خلق في ظلمات ثلاث».(سوره زمر/6)
«
او شما را در شكم‌مادران، آفرينشي بعد از آفرينش ديگر در ميان تاريكي‌هاي سه‌گانه مي‌بخشد».
آيا عرب جاهلي از اين نوع آفرينش آگاه بود؟


و همچنين آيه 14 از سورة مؤمنون كه آفرينش انسان را در رحم مادر بيان مي‌كند.


اين نامه گنجايش آن را ندارد كه اعجاز علمي قرآن را در اينجا منعكس كنيم و فكر مي‌كنم مطالعات قبلي شما، نيز در اين موضوع كافي باشد، ولي پيشنهاد دارم كه حداقل كتاب "باد و باران" آقاي بازرگان را مطالعه فرماييد تا روشن شود چگونه ايشان از آيات مربوطه به اين دو پديده اعجاز علمي قرآن را ثابت كرده است؟


5
ـ ما من حادث الا وهو مسبوق بماده ومده
در مصاحبه آن عزيز، به اين قاعده فلسفي اشاره شد كه هر حادثي پيش از حدوث مسبوق به ماده و زمان است و طبعا وحي الهي نيز چون حادث است، از اين قادعه مستثني نيست بنابراين نمي‌توان وحي الهي را پيراسته از اين دو دانست.


اين سخن از مولف گرامي "نهاد ناآرام" بسيار بعيد است قاعده ياد شده به شهادت برهان ودليل و كلمات حكميان اسلام مانند صدرالمتالهين و محقق سبزواري و غيرهما، مربوط به حادث مادي است، و ارتباطي به مجردات بالاخص مقوله علم و معرفت و بالاتر از آن وحي الهي ندارد، چگونه اين قاعده بر مجرد تطبيق شده و نتيجه هماهنگ با خواسته گرفته شده است.


6
ـ ناسازگاري ظواهر قرآن با علم بشري
از موضوعاتي كه در مصاحبه خود مطرح كرده‌ايد در كتاب تجربه نبوي نيز در اين‌باره گفتگو نموده‌ايد، مساله ناسازگاري ظواهر قرآن با علم بشري است.


بسيار خوشوقتيم كه تعبير ظواهر قرآن را به كار برده‌ايد، نه خود قرآن، و بهتر بود كه مي‌گفتيد ناسازگاري برداشتهاي بشري ما از قرآن با علم بشري.


اصولا بين علم و وحي خطاناپذير كوچكترين تعارضي نمي‌تواند وجود داشته باشد .اگرتعارضي به چشم بخورد يكي از دو علت زير را دارد:
1.
دانش بشري دانش تكامل پذير و متحول و روبه رشدي بوده وهيچگاه ثابت و صددرصد صحيح نيست. بنابراين آنچه ما امروز آن را علم مي‌انگاريم، ممكن است فردا تكامل يابد و تغيير كند و تعارض از بين برود.


2.
برداشت ما از وحي برداشتي ناقص بوده ونادرستي فهم ما مايه توهم تعارض شده باشد از اين دو جهت نمي‌توان بين اين دو ناسازگاري انديشيد.


مثلا روزگاري مسألة «داروينيسم وتكامل انواع» مطرح گرديد ولرزه بر اندام گروهي از افراد افكند كه با خود فكر مي‌كردند كه نظريه تكامل انواع، چگونه با خلقت مستقل آدم سازگار است؟ زير طبق اين اصل ريشه همه موجودات زنده به يك موجود تك سلولي بر مي‌گردد كه بر اثر تكامل، به صورت انواعي درآمده‌اند، ولي چيزي نگذشت كه «داروينيسم» به «نئو داروينيسم» وآنگاه به نظريه سومي به نام «جهش» يا «موتاسيون» تبديل شد و تازه همگي فرضيه‌اي پيش نبوده و از نظر علمي ثابت نشدند، باش تا صبح دولتش بدمد!


اكنون برمي گرديم به مواردي كه شما آنها را ناسازگاري قلمداد كرديد و شايد قبل از شما ديگران نيز چنين فكري كرده‌اند.
الف) مساله هفت آسمان :
درباره هفت آسمان و به تعبير قرآن «سبع سماوات» مفسران سخناني گفته‌اند ولي بايد توجه نمود كه قرآن درحالي كه از هفت آسمان سخن مي‌گويد ولي هرآنچه را در چشم‌انداز بشر قرار گرفته آسمان دنيا مي‌داند در اين صورت آن شش آسمان در قلمرو رويت بشر امروز نيست چنانكه مي‌فرمايد: «انا زينا السماء الدنيا بمصابيح...». «ما آسمان نزديكتر را با چراغهايي آراستيم و آنها را از رخنه شياطين حفظ كرديم...».


بنابراين، از نظر قرآن آسمان‌هاي ديگر از چشم ما پنهان است و به اميد اين‌كه دانش بشر پيش رود و از آنها هم چيزي را در اختيار بگذارد. اين حقيقت در صورتي روشن مي‌شود كه قرآن عالم ماده و بالاخص عالم بالا را پيوسته درحال گسترش مي‌داند، يعني پيوسته بر عرض و طول جهان افزوده مي‌شود، هرچند براي ما ملموس نباشد چنانكه مي‌فرمايد: «والسماء بنيناها بأيد وانالموسعون»(ذاريات/47). «ماآسمان را به قدرت بنا كرديم و همواره آن را وسعت بخشيديم».


با توجه به اين دو آيه شناخته نشدن بيش از يك آسمان به وسيله علم امروز گواهي بر نفي آسمانهاي ديگر نيست.


ب) مس شيطان
يكي از نقاط ناسازگاري ظواهر قرآن با علم امروز اين است كه ديوانگي معلول را مس شيطان مي‌داند و شما در اين مورد آورده‌ايد:
آيت الله طالقاني پا را فراتر مي‌نهد و در پرتوي از قرآن، در تفسير آيه «كالذي يتخبطه الشيطان من المس»(بقره) آشكارا مي‌گويد: ديوانگي را ناشي از تماس وتصرف جن وشيطان دانستن از عقايد اعراب جاهلي بوده و قرآن به زبان قوم سخن گفته است و اين رايي است كه پاره‌اي از مفسران جديد عرب هم اظهار داشته اند.
اولا، مرحوم طالقاني در تفسير اين آيه سه احتمال نقل كرده است:


الف) ديو زدگي و دچار بيماري صرع واختلات رواني ناشي از آن شدن.
ب) ميكروبي كه در مراكز عصبي نفوذ مي‌كند.
ج) منشاء وسوسه و انگيزنده اوهام و تمنيات.
از اين سه احتمال آنچه بر حسب ظاهر كلام، مورد قبول مرحوم طالقاني است، همان احتمال سوم است؛ به گواه عبارت‌هايي كه قبل از احتمال ياد شده، آورده است، اينك عبارت‌هاي وي: «چون رباخوري، انحراف از مسير انساني و طبيعي است، رباخوار دچار خبط زدگي در انديشه و آشفتگي مي‌شود... وخوي كينه جويي و بدانديشي نسبت به مردم نيز در او راسخ مي‌شود... در هر حال، پيوسته در نگراني و آشفتگي به سر مي‌برد و به خود مي‌پيچد. اين حالات در كردار وگفتار وحركات چشم ودست و پايش نمايان است...»(پرتوي قرآن، ج2 ص252-253) بنابراين عبارت «منشأ وسوسه و انگيزنده اوهام وتمنيات»، اشاره به همين مطالب است. ظاهر اين عبارت دلالت بر اين دارد كه وي همين احتمال را برگزيده است. بنابراين، اين كه مرحوم طالقاني آيه را مطابق فرهنگ عرب جاهلي معنا كرده است، نسبت درستي نيست.


ثانيا: فرض مدخليت شيطان و جن در بيماري صرع و اختلالات عصبي و رواني، با استناد آن به اسباب طبيعي منافات ندارد، زيرا تاثير اسباب غيرطبيعي درحوادث طبيعي در طول اسباب و علل طبيعي است، نه درعرض آنها، چنانكه تأثير اراده الهي در پيدايش حوادث طبيعي كه قابل انكار نيست، به همين شيوه است.


حضرت‌عالي شاگرد مرحوم مطهري هستيد، طبعا اين اصل براي شما مسلم است كه علم بشري يعني علم مستند به لابراتور وتجربه، حق اثبات دارد، نه حق نفي.


علم مي‌تواند بگويد : فلان عامل مادي در جنون مؤثر است، اما حق ندارد بگويد: عامل ديگري در جنون مؤثر نيست، و هيچ بعيد نيست كه در برخي از جنون‌ها عامل غيبي نيز موثر باشد، و به قول مرحوم علامه طباطبايي «آن‌چه آيه بر آن دلالت دارد بيش از اين نيست كه دست كم بعضي از انواع ديوانگي مستند به مس جن است و استناد جنون به عللي چون شيطان، موجب ابطال علل طبيعي نيست، بلكه علل غير طبيعي در طول علل طبيعي هستند نه در عرض آنها».
از همه اينها بگذريم، مجموع آيه چندان معني روشني ندارد كه آن را با علم ناسازگار بدانيم ويا بگوييم كه وحي الهي با منطق مردم آن روز مردم، سخن گفته است.


3.
رجم شيطان با شهاب


گفته‌ايد :
«
استاد شما علامه سيد محمدحسين طباطبايي در تفسير «الميزان» با صراحت و صداقت علمي تمام در تفسير استراق سمع شياطين و رانده شدنشان با شهاب‌هاي آسماني(سوره صافات/1-10) مي‌گويد: تفاسير همه مفسران پيشين كه مبتني بر علم هيات قديم و ظواهر آيات و روايات بوده، باطل است. امروزه بطلان آنها عيني ويقيني شده است».


شگفتا در اين گفتار علامه طباطبايي چه مشكلي است، جر اين‌كه برداشت مفسران از آيه ناصواب باشد، زيرا هيچگاه نمي‌توان فهم بشري را درتمام موارد صحيح و استوار خواند.


افزون بر اين، يادآور شديم، علم حق اثبات دارد نه نفي. اين مسائل غيبي كه شياطين به وسيله شهابها از نفوذ درآسمان‌ها بازداشته مي‌شوند، مساله غيبي است بالاخص درآنجا كلمه "الملا الاعلي" آمده است: «لا يسمعون الي الملا الاعلي».


قهرا اين "ملا اعلي" يك مقام تجرد و برتر از ماده است. طبعا شهابي كه براي طرد آنان مأمور است، مناسب مقام خود خواهد بود، وتفسير علامه با توجه به اين جملات كه مي‌گويد: «غرض ازآسمان به قرينه(الملا اعلي) شايد عالم ملكوت باشد كه مسكن ملائكه است» درست به نظر مي‌رسد.


چند نصيحت پدرانه:
1. عزيزم شما در اين نامه خود، متجاوز از 40 بيت از مولوي و گاهي از غير او نقل كرده‌ايد وكوشش نموده‌ايد كه مقاصد خود را با مضامين اشعار او تطبيق دهيد، ولي آيا شايسته نبود فارغ التحصيل دبيرستان علوي و شاگرد مطهري درباره تحقيق در حقيقت وحي به خود قرآن مراجعه كند و از خود قرآن اين مساله را بپرسد و با استنطاق آيات، مشكل را حل كند؟


2.
اگر من در نامه خود نوشته ام «عواملي در كار است تا از شما بهره كشي كنند» مقصودم اين است كه سخنان جنابعالي در زماني مطرح مي‌شود كه غرب و غربيان كمر بر اهانت به پيامبر اكرم(ص) بسته‌اند و مصاحبه اول و دوم شما درست در زماني مطرح مي‌شود كه نشريات دانماركي، كاريكاتور‌هاي موهن بر ضد پيامبر اسلام را منتشر كرده اند، و نماينده ملحد پارلمان هلند نيز مي‌خواهد با نمايش فيلمي، قرآن را در انظار زشت و ناموجه جلوه دهد.


3.
در مصاحبه آمده است: من مايلم پس از بازگشت به ايران در صورت امكان از حضرت آيت الله دعوت كنم تا محيطي امن و آرام، گفتگويي حضوري صورت پذيرد.


من از اين پيشنهاد بسيار خوشحالم، به نشانه آنكه، آن مذاكره حضوري در خانه جناب آقاي فاضل ميبدي، به ابتكار من بوده، هم چنان كه دعوت جنابعالي به ديدار از موسسه امام صادق(ع) به درخواست من صورت پذيرفت، اما من از مناظره به اين معني كه خودنمايي نمايم و خويش را مطرح كنم، بدورم، بلكه آرزوي من اين است كه در محيطي كه شما بپسنديد، بحث وگفتگوي علمي را تا روشن شدن حقايق، ادامه دهيم.


4.
در پايان نامه خود آورده ايد: به حكم وظيفه وجداني از حضرت آيت الله مي‌طلبم تا در مقابل انحرافات علمي و اخلاقي نيز ساكت ننشينند واگر ظلم و جفايي برمظلومي مي‌رود، آرام نگيرند، و به پيمان خداوند با عالمان وفادار باشند و با جفاكاران همسويي نكنند و در اين طريق، مثال و اسوه ديگران باشند.


آيا اين جمله ها، بي‌لطفي و بي حرمتي نسبت به اينجانب نيست، كي ما با جفاكاران همسو و هم كاسه بوده‌ايم؟! بنده هشتاد و اندي سال از عمرم مي‌گذرد، از روزي كه خود را شناختم جز با قلم و كتاب، تدريس و تبليغ كاري نداشته ام و پيوسته حديث پيامبر را گوشزد مي‌كردم كه«لن تقدس امه لم يوخذ للمظلوم حقه من الظالم غير متعتع».


ولي توجه داشته باشيد كه امروز ظلمي كه بر رسول خدا و مسلمانان صورت مي‌گيرد، در تاريخ سابقه نداشته است و دولتهاي ظالم و غاصب از يك سو بر شخصيت رسول اكرم و تعليمات بشردوستانه او مي‌تازند و از سوي ديگر حقوق و آزادي‌هاي پيروان او را آ‌شكارا زير پا مي‌گذارند.


اكنون بياييد با هم عهد ببنديم كه در اين كارزار جانب مظلوم را بگيريم و با ستمگر درافتيم و حق مظلوم را بستانيم و با كمال افتحار از مظلوم دفاع كنيم.


قم- موسسه امام صادق(ع)
جعفر سبحاني