آقای احمدی نژاد حرف کدام روحانیون را باور کرده است.
در آخرین پردهی بازی با مقدسات دینی مردم، هفته گذشته سخنرانی آقای احمدینژاددر مشهد منتشر شد که در آن گفته بود: "امام زمان دارد جهان را مدیریت میکند و ما داریم میبینیم. قضیه دانشگاه کلمبیا مگر چیزی جز مدیریت امام زمان بود." این سخنان عکسالعمل جدی در میان دانشآموختگان عالیرتبه حوزهای در پی داشت. آیت اله مهدوی کنی نقد کرده بودند. سخنگوی جامعه روحانیت مبارز از این سخن گفته بودکه امام زمان تورم 20 درصدی را نمیپذیرد. آقای کروبی گفته بود که این حرفهاآبروی ما را برد. در این میان آقای عسگری نماینده مردم مشهد حرف پرمعنایی زده بود که اگر آقای طبسی در این جلسه بودند در برابر این سخنان رئیس جمهور موضع میگرفت. آقای احمدینژاد در آن سخنرانی به روحانیون حاضر در جلسه که ظاهراً همه ذوب در ایشان بودند و تمام نکات سخنان پراهمیت ایشان را مثل شاگردانی که در کلاس شرکت کردهاند مینوشتند، گفته بود ما سخنان شما روحانیون را باور کردیم و بر اساس آن عمل کردیم. این حرف در تبارشناسی روحانیون انقلابی خیلی پرتاریخ است. واقعیت این است که بخشی از روحانیون سنتی در طول تاریخ 40 ساله گذشته از قبل از انقلاب تا کنون همین دیدگاهها را داشتهاند. اما در فرهنگ روحانیون انقلابی که به رهبری امام انقلاب اسلامی را آفریدند همواره با این بخش روحانی مخالف بودند و آنها را متحجر مینامیدند. انجمن حجتیه که اگر چه بدنه آن روحانی نبودند، نمادی از این تفکر روحانیت غیر انقلابی بودند که به صورت سمبلیک جریان اصلی مقابله با اندیشهی امام بود. جوانان امروز شاید ندانند که روحانیون انقلابی در بسیاری از موارد در قبل از انقلاب بیشتر از حکومت شاهنشاهی و ساواک از این نوع روحانیون ناسزا میشنیدند.در اوائل انقلاب که روحانیون انقلابی و مترقی به رهبری امام خمینی زمام امور کشور را در دست گرفتند، روحانیون وابسته به جریان ارتجاعی در انزوای کامل قرار گرفتند و نگران رفتار گذشته خودشان در برابر روحانیون انقلابی بودند که قدرت را در دست گرفته بودند. گرچه در این موارد رفتارهای افراطی هم صورت میگرفت، اما انزوای آنان یک حرکت طبیعی بود. به این نمونه توجه کنید: آیت اله مهدی حائری فرزند بنیانگذار حوزه علمیه قم بود که چون قبل از انقلاب در آمریکا زندگی میکرد، در ابتدای انقلاب نماینده امام در آمریکا شد. ایشان که با امام نسبت سببی داشت و میتوانست به راحتی خدمت ایشان برسد قبل از انتخابات خبرگان اول که برای نوشتن قانون اساسی در شرف تشکیل بود به ایران آمده بود. ایشان در کتاب خاطرات خود می گوید: " در تهران که منزلم بودم، عدهای از علمای درجه اول تهران آمدند منزل ما و گفتند که آقا شما چون روابط و دوستی خیلی دیرینهای با آقای خمینی دارید و از شما حرفشنوی دارند، ما خواهش میکنیم از طرف ما بروید با آقای خمینی ملاقات کنید و این پیام را بدهید، گفتم چیه پیامتان؟ گفتند به این که ایشان اصرار دارند که ما در مساجد، در سایر محافل عمومی، مردم را تلقین و تحریض بکنیم به شرکت در انتخابات مجلس خبرگان. گفتم که خوب، مطلبتان چیه؟ گفتند به این که چون که ما شنیدیم و مسلم این است که از جمله کاندیداهای انتخاب خبرگان، بهشتی و مفتح هستند. و این دو نفر چون سلیقهشان یا اعتقادشان خیلی نزدیک به اهل تسنن و سنیهاست، اگر اینها بروند توی مجلس خبرگان حتماً آن ماده قانون یا متمم قانون اساسی که میگوید مذهب رسمی ایران اسلام و طریقه حقه جعفری است را از بین میبرند، چون مسلکشان تسنن است. ما هم به هبچ وجه حاضر نیستیم که در یک همچین انتخاباتی که اینها شرکت میکنند، شرکت بکنیم. اگر ایشان قول میدهند که اینها را از مدار انتخابات بیرون کنند و به جای اینها( یک لیستی داده بودند)اینها را انتخاب کنند که منظور نظر ماست،ما حاضریم که هر گونه فعالیتی که از دست ما بیاید انجام بدهیم."
این نشان میدهد که چه تفاوتی بین روحانیون انقلابی طرفدار امام و جریان رسمی حوزوی وجود داشت که حتی بهشتی و مفتح را نمیپذیرفتند و البته طالقانی و خامنهای را نیز.
امام خمینی نامه ای دارد که در آن رسماً و علناً تاکید میکند که در فیضیه – که سمبل حوزه علمیه آن روز بود – از کوزهای که مصطفی – فرزندشان – آب بنوشد دیگران آن را نجس میدانند و آب نمیخورند چون وی فرزند خمینی است عمق غربت امام را نشان میدهد. امام یک جریان اقلیت روحانی قبل از انقلاب بود که به کمک چند شخصیت انقلابی، افکارش را علیرغم مخالفت جریان سنتی روحانی مطرح کرد.در اوایل نوجوانی در مشهد که بودم، به دور از چشم خانواده با سختی به جلسات دینی روحانیون روشنفکر طرفدار امام مثل آقای خامنهای و یا آقایان هاشمینژاد و طبسی و چند تن از شاگردان آنها میرفتیم و خود را به فضای کاملاً متفاوت و حتی رویاروی جریان سنتی مذهبی و منبرهای تندو تیز متحجرانه ضد این جریان انقلابی میرساندیم و لذت میبردیم. این دو نوع منبر درست در مقابل یکدیگر بودند. منبرهای جریان ارتجاعی اکثریت بودند ولی منبرهای طرفداران امام اندک بودند اما انقلاب را آنها با هدایت امام به وجود آوردند. در سالهای اخیر البته این ارزشها کمرنگ شدهاند و آن مجموعه روحانی مقابل اندیشهی امام، رشد فراوانی پیدا کردهاند. اگر ارزشهای اولیه انقلاب میخواهد زنده بماند، قطعاً مهمترین ارزشی که انقلاب بر آن پایه شکل گرفت، جریان مترقی روحانی به رهبری امام بود که احیاء آن احیاء همه ارزشهاست.
آقای احمدینژاد البته حرفهای روحانیون را باور کرده و چنین حرفهایی میزند ولی منبر آنهایی را باور کرده است که در برابر اندیشههای امام و رهبری بوده است، که چنین نتیجهای میگیرد که مسئول کارهای روزمره امام زمان است. به همین دلیل در برابر این موج توهمگرایی و سوء استفاده از مقدسات مذهبی و دینی حتماً اگر آقای طبسی با آن سابقه – بدون اینکه به رفتارهای اجرایی ایشان در بعد از انقلاب کاری داشته باشیم – به احمدینژاد برای این نوع برداشت سطحی و معاملهگری با مقدسات تذکر میداد. روحانیون دیگری هم که ارزش اندیشههای مترقی امام را در قبل از انقلاب دنبال میکردند، اگر گرفتار ملاحظات سیاسی نشده باشند حتماً در برابر این حرف که امام زمان مراسم دانشگاه کلمبیا را اداره کرد و اداره فعلی کشور هم با حمایت مستقیم امام زمان صورت میگیرد موضع میگرفتند، همچنانکه خیلیهاشان چنین کردند. آقای احمدینژاد و دوستانشان هم اگر پای منبرهایی که انقلاب امام را سازمان دادند مینشستند نمیگفتند ما حرفهای شما روحانیون را باور کردیم و این سخنان را گفتیم. بدترین آسیبی که دستاورد این همه رهبران دینی تاریخ شیعه را نابود میکند، این بازی با مقدسات ملت ایران است که در بدنه قدرت رسمی جمهوری اسلامی که قرار بود بر اساس اندیشه مترقی امام و یارانش اداره شود، با رشد اندیشه متحجرانه ضد اندیشهی امام و همراهانش، شکل گرفته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر