قرآن؛ كلام محمد(ص) يا كلام خداوند؟
قرآن؛ كلام محمد(ص) يا كلام خداوند؟ نقد آيتالله «جعفر سبحاني» به اظهارات «عبدالكريم سروش» درباره قرآن خبرگزاري فارس: آيتالله جعفر سبحاني با ارسال يادداشتي به خبرگزاري فارس، با عنوان «انديشههاي عصر جاهلي در آيينه ادبيات پر آب و رنگ امروز!»، به اظهارات عبدالكريم سروش درباره قرآن واكنش نشان داده است. |
در اوج اسلامستيزي غربيان، كه ديروز رسانههاي هلندي، و امروز رسانههاي دانماركي جلودار آن هستند گزارش ميرسد كه گروهي در كشور دوم، از طريق هنرهاي تجسمي به اسلامستيزي برخاسته و ميخواهند از طريق كاريكاتورهاي موهن و نمايش فيلم، پيامبر و قرآن را در انظار جهانيان نازيبا سازند، در چنين شرايط و اوضاع، مصاحبهاي از آقاي عبدالكريم سروش خواندم كه در سايت «آفتاب نيوز» به تاريخ 14 بهمن 86 به نقل از راديو هلند، بخش عربي، و ترجمه فارسي آن در راديو زمانه آمده بود.
من نميتوانم بدون دليل قاطع بگويم آنچه در اين مصابحه خواندم نظريه صددرصد خود اوست، ولي سكوت او را ميتوانم گناهي نابخشودني در مقابل اين گزارش به شمار آورم. در شرايطي كه ملحدان غرب كمر به اسلامستيزي و منزوي ساختن مسلمانان بستهاند، فردي كه در محيط اسلامي و در ميان علما و دانشمندان پرورش يافته و مدتها سخنان او زينتبخش رسانههاي ايراني بوده، سخناني به زبان آورد كه نتيجه آن اين است كه قرآن موجود، ساخته و پرداخته ذهن پيامبر است! و پيامبر در آفرينش قرآن، نقش محوري داشته است!
در آذرماه 84 نامه سرگشادهاي به آقاي سروش نوشته و در آنجا لغزشهاي او را در مسئله امامت و خلافت گوشزد كردم و بار ديگر از او درخواست نمودم كه به آغوش ملت اسلامي و بالأخص علما و حوزههاي علميه باز گردد و بداند كه اين نوع سروصداها و هياهوها زودگذر است و به سان موج دريا، پس از اندي خاموش ميشود، و آنچه باقي ميماند، همان حق و حقيقت است و تصور ميكردم كه اين نامه پدرانه درباره او مؤثر افتد. كساني كه اين نامه را خوانده بودند، از نگارش آن، اظهار رضايت ميكردند، ولي مصاحبه او درباره قرآن، بر تأسف و تأثرم افزود، و با خود فكر كردم كه زاويه انحراف روز به روز بيشتر ميشود و اين سؤال به ذهنم رسيد كه چه عاملي در كار است كه از اين فرد دستپرورده حوزه و دانشگاه، چنين بهرهكشي ميكنند؟ او با آن چهره نوراني، و بيان شيرين، روزگاري مدرس نهجالبلاغه بود. خطبه همام را به نحو دلپذيري تفسير ميكرد، چه شد كه از اين گروه اين همه فاصله گرفت.
از اين مقدمه بگذرم، و با نگارش اين نامه و نقد انديشه او، روزنه اميد به اصلاح او را بار ديگر باز بگذارم، به اميد آن كه با خواندن اين نامه، بار ديگر به آغوش امت اسلامي باز گردد.
* مكتب شك يا «سوفيسم»
در قرن پنجم قبل از ميلاد، در يونان باستان، گروهي به مكتب شك در همه چيز، حتي در وجود خود، و وجود خارج از خود روي آورده و افكار و عقايد عجيبي را از خود ارائه كردند. رشد انديشه سفسطي مدتي بر تفكر يوناني غلبه كرد، لكن به وسيله حكيمان و انديشمندان بزرگي مانند سقراط و افلاطون و ارسطو به عمر آن خاتمه داده شد، زيرا مغلطههاي آنان را آشكار ساخته و به بيماري سفسطه پايان بخشيدند. ارسطو با تدوين منطق، توانست يك نوع نظم فكري واقع گرايانه به بشر تقديم كند، با اين كه انديشمندان ياد شده خدمات ارزندهاي به تفكر بشري تقديم كند، با اين كه انديشمندان ياد شده خدمات ارزندهاي به تفكر بشري تقديم نمودند، ولي چيزي نگذشت كه مكتب ديگري به نام مكتب «لا ادري» به وسيله پيرهون (365-275م) پيريزي شد و مكتب انكار واقعيات به مذهب شك مطلق تبديل گشت، ولي آن نيز ديري نپاييد و به تاريخ پيوست.
فلاسفه اسلام مانند شيخالرئيس و پس از آن صدرالمتألهين دراين باره سخنان شيوايي دارند كه علاقهمندان ميتوانند در اين مورد به كتاب «شناخت در فلسفه اسلامي» از اين قلم مراجعه كنند.
در خيزش اخير غرب، بار ديگر مكتب تشكيك به صورتهاي «علمي نما» ظاهر گشت و همت گروهي از فلاسفه غرب، براين شد كه به جاي اين كه بربناي رصين فلسفه، طبقهاي بيفزايند، كوشش كردند كه بار ديگر همه اين بنا را فرو ريزند و هنر آنان اين شد كه همه جا در شك و ترديد سخن بگويند و به قول فروغي «هنر فيلسوفان انگليسي جز اين نبود كه بناي رفيع فلسفه را كه تا آن زمان برپا شده بود فرو ريزند، بي آن كه چيزي به آن بيفزايند.»
جاي سخن نيست كه شك، گاهي گذرگاه يقين است و تا انسان شك نكند به يقين نميرسد ولي شكي زيباست كه پل يقين باشد و به اصطلاح گذرگاه باشد نه اقامتگاه، ولي متأسفانه شك اين گروه اقامتگاه است، نه معبر و گذرگاه.
بيماري ديگري كه زاييده همين تفكر شكگرايي است، طرح نظريه، بدون اين كه كوچكترين دليل و برهان، به همراه آن باشد، و هرگاه سؤال شود دليل شما براين گفتار چيست؟ ميگويد
«I think» من فكر ميكنم
اما شما چرا چنين فك ميكنيد؟ به چه دليل؟ سؤال از دليل و برهان ممنوع است!!
شيخالرئيس ميفرمايد: هر فردي گفتار كسي را بدون دليل و برهان بپذيرد، او از فطرت انساني منسلخ شده است، ولي متأسفانه اين بيماري (طرح نظريه بدون دليل) آن هم با يك رشته سخنان حماسي به تدريج گسترش پيدا كرده در حالي كه منطق قرآن اين است: «قُلْ هاتُوا بُرْهانكُمْ».
جناب سروش در آن بحث پيشين (بحث امامت و خلافت) درباره امامان بيمهري كردند ولي در اينجا گام فراتر نهاده به حريم وحي و قرآن بيمهري ورزيدهاند، و من از خدا ميخواهم كه وي در اين حد توقف كند و گام فراتر ننهد، كه مبادا سعادت اخروي او (كه قطعاً خواستار جدي آن است بيش از اين به خطر بيفتد.)
* خلاصه نظريه
حقيقت اين است كه او در بيان نظريه خود دچار اختلاف و تناقضگويي ميشود و نميتوان اطراف آن را در نقطهاي و به صورت نظريه واحدي گردآوردف و به اصطلاح آن چنان به نعل و به ميخ ميزند كه اگر به نقطهاي اعتراض شود، بتواند از آن بگريزد. اينك سخنان او را در چند فراز نقل ميكنم:
1. تجربهاي به سان تجربه شعرا
دكتر سروش ميگويد: وحي، الهام است و اين همان تجربهاي است كه شاعران و عارفان دارند، هرچند پيامبر آن را در سطح بالاتري تجربه ميكند، و در روزگار مدرن ما، وحي را با استفاده از استعاره شعري ميفهميم، چنانكه يكي از فيلسوفان مسلمان گفته است وحي بالاترين درجه شعر است.
* تحليل
اين نظريه، نظريه جديدي نيست، بلكه همان است كه مشركان مكه، قرآن را از اين راه تفسير ميكردند و ميگفتند: همانطور كه امرؤ القيس در پرتو الهام، معاني و الفاظ را ميآفريند، محمد نيز از همين طريق، آفريننده معاني و الفاظ آيات است. مسلماً مقصود آنان از شعر، شعر منظوم نيست، بلكه يافته و تخيلات انسان از طريق تفكر چه در قالب نظم و چه در قالب نثر. قرآن اين نظريه را از آنان نقل ميكند و به نقد آن ميپردازد:
«وَ يَقُولُونَ أإنّنا لتاركُوا آلهتنا لشاعرٍ مَجْنُون» (صافات/ 36).
«ميگويند: آيا ما خدايان خود را به خاطر يك شاعر ديوانه رها ميكنيم؟!».
و نيز ميفرمايد:
«أَمْ يَقُولون شاعر نتربّص به رَيب المَنُون» (طور / 52)
«ميگويند: او شاعر است و ما در انتظار مرگ او هستيم».
و گاهي قرآن را از سه راه توجيه ميكردند و آن را ساخته فكر پيامبر دانسته، گاهي ميگفتند: افكار پراكنده است و گاهي ميگفتند به خدا دروغ بسته و سرانجام ميگفتند: شاعري است كه تخيلات خود را در اين قالبها ريخته است:
«بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحلام بَل افتراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ» (انبيا / 5).
«بلكه ميگفتند: افكار آشفتهاي است، بلكه آن را به دروغ ساخته و پرداخته است، بلكه او شاعري بيش نيست».
قرآن در نقد اين نظريه ميگويد:
«وَمَا هُوَ بِقَول شاعرٍ قَليلاً ما تُؤْمِنُون» (حاقه/ 41).
«آن سخن شاعري نيست، شما اندك ايمان ميآوريد».
و در آيه ديگري ميفرمايد:
«وَمَا عَلّمْناهُ الشعْر وَما يَنْبَغي لَهُ إِنْ هُوَ إلاّ ذِكرٌ وَ قُرآن مُبين» (يس/ 69)
«ما به او شعر نياموختيم و سزوار او هم نيست، و آن، جز يادآوري و قرآني آشكار نيست».
بالأخره آنان، پيامبر را با شعرا در يك صف قرار داده بودند، محتواي نظريه مورد بحث نيز بيش از اين نيست، هرچند كلمه «در سطح بالاتري» را به آن افزوده است، ولي مجموعاً از يك منشأ سرچشمه ميگيرد.
اگر ميگويد: شعرا از خود، الهام ميگرفتند ولي پيامبر از مقام ربوبي الهام ميگرفت، در اين صورت، عطف اين دو به هم، عطف مباين به مباين است و در نتجيه تشبيه مخّل و ناروا ميباشد.
از اين بگذريم، بالأخره اين نظريه چه دليلي دارد؟ آيا شاهدي هم بر آن داريد؟ متأسفانه اين مصاحبه، سرتاسر، طرح يك رشته تصورات و مفاهيم است بيآن كه براي اثبات آن دليلي اقامه شود. اگر واقعاً قرآن در حد يك انديشه شعري هرچند در سطح بالاتر است، پس چرا تحدّي كرده ولو با آوردن يك سوره؟. كدام شاعر در طول عمر خود، تحّدي ميكند و ميگويد: احدي نميتواند تا روز رستاخيز غزلي مانند غزلهاي من بياورد؟
در اينجا باز ميتوان به صاحب اين نظريه گفت: همين تفسير و توجيه شما درباره قرآن جز يك نوع تجربه شعري چيزي ديگري نيست، يعني نفس شما اين انديشه را پرورش داده و بر صحفه ذهن آورده و بر نوك قلم و سر زبان جاري ساخته است، بيآنكه واقعيتي در پشت آن نهفته باشد.
اگر واقعاً شعر و شاعري و آنچه در اين رديف است، فاقد ارزش جادوانه است، سخن شما نيز از همين سنج است.
2. پيامبر آفريننده و توليدكننده قرآن است
در مورد ديگر ميگوديد: استعاره شعر، به توضيح اين نكته كمك ميكند، پيامبر درست مانند يك شاعر احساس ميكند كه نيرويي بيروني او را در اختيار گرفته است، اما در واقع يا «حتي بالاتر از آن، در همان حال شخص پيامبر همه چيز است، آفريننده، توليدكننده، بحث درباره اين كه اين الهام از درون است يا از برون، حقيقتاً اينجا موضوعيتي ندارد، چون در سطح وحي تفاوت و تمايزي ميان درون و بيرون نيست».
* تحليل
اين كلمات و جمل ميرساند كه صاحب نظريه، قرآن را تجلّي شخصيت دروني پيامبر (ص) ميداند كه در اصطلاح به آن «وحي نفسي» ميگويند. توجيه وحي در مورد پيامبران از طريق مسئله تجلي شخصيت باطن، نخست از طرف گروههاي تبشيري يعني كشيشان و خاورشناسان اظهار شد و بيش از همه خاورشناسي به نام «درمنگهام» در اينباره گردوخاك كرده است. وي با تلاشهاي كودكانهاي ميخواهد براي قرآن، منابعي معرفي كند كه يكي از آنها تجلّي شخصيت دروني است. او درباره نظريه خود چنين مينويسد:
«عقل دروني محمد و يا به تعبير امروز شخصيت باطني او به بيپايگي آيين شرك، پيبرده بود. او براي رسيدن به مقام نبوت به پرستش خدا پرداخت و در غار حرا براي عبادت، خلوت نمود و در آن جا ايمان وجدان او به درجهاي بلند رسيد و افق افكارش وسيع، و ديد بصيرتش دو چندان شد. در اين مرحله آنچنان نيرومند شد كه براي هدايت مردم، شايستگي پيدا كرد. او پيوسته در فكر و انديشه بود تا آنگاه كه يقين كرد: اين همان پيامبري ميباشد كه خداوند او را براي هدايت بشر برانگيخته است. اين آگاهيها بر او چنان وانمود ميشد كه از آسمان بر او نازل ميشود و اين خطاب را خداوند بزرگ به وسيله جبرئيل براي او ميفرستد.»(وحي محمدي، ص 86)
آنچه احساس شاعران را از احساس پيامبران، جدا ميسازد، همان است كه آقاي سروش براي آن موضوعيتي قائل نشده است. شاعران منبع الهام را درون، و انبيا، منبع الهام را برون از خود ميدانند، ولي متأسفانه اين بزرگترين نقطه تفاوت را ايشان بسيار سهل و آسان گرفت و گفت: «بحث درباره اين كه آيا اين الهام، از درون است يا از برون، حقيقتاً اين موضوعيتي ندارد»، در حالي كه نقطه بارز تفاوت اين دو الهام در همين است.
افرادي كه در مسائل فلسفي و عرفان دست توانايي ندارند، نميتوانند مرز اين دو نوع الهام و دو نوع احساس را از هم جدا سازند، لذا همان مشركان عصر رسول خدا نيز به خاطر عدم توانايي در درك تفاوت اين دو نوع احساس، با خود فكر ميكردند كه چگونه ممكن است فردي از برون خود، الهام بگيرد و مأمور هدايت مردم شود. قرآن اين انديشه را از آنان چنين نقل ميكند:
«أكانَ لِلنّاسِ عَجباَ أن أوحَيْنا إلي رَجُل مِنْهُمْ أنْ أنْ أنذرِ النّاسَ وَ بَشّرِ الّذِينَ آمَنُوا أنّ لَهُمْ قَدَمَ صِدقٍ عِنْدَ رََبّهِمْ قَالَ الكافِرونَ إِنّ هذا لَسَاحِرٌ مُبينٌ» (يونس/ 2).
«آيا براي مردم مايه شگفت است كه بر شخصي از خود آنان وحي فرستاديم تا مردم را هدايت كند؟ و به گروههاي با ايمان بشارت بده كه در درگاه الهي سابقه نيك و راست دارند، ولي افراد كافر او را ساحر و جادوگر ميخوانند».
گروههاي مخالف براي مبارزه با «وحي محمدي» در تمام اعصار، توجيهها و تصورهايي داشتند ولي ماهيت توجيهها و تفسيرهاي باطل در تمام زمانها يكي بود. چيزي كه هست، در عصر حاضر، همان تهمتها و ناسزاها، همان توجيهها و تفسيرهاي بوجهلي و بوسفياني، تغيير قيافه داده و به صورت كالاي نو و به عنوان يك تحقيق علمي عرضه شده است.
3. مفاهيم از خدا، و الفاظ از پيامبر
صاحب نظريه در عبارتهاي پيشين، از طريق اجمال و تفصيل، قرآن را توليد خود پيامبر را آفريننده قرآن دانست. اما در همين مصاحبه در جاي ديگر ميگويد:
«پيامبر به نحو ديگري نيز آفريننده وحي است. آنچه او از خدا دريافت ميكند مضمون وحي است. اما اين مضمون را نميتوان به همان شكل به مردم عرضه كرد چون بالاتر از فهم آنها و حتي وراي كلمات است. اين وحي بيصورت است و وظيفه شخص پيامبر اين است كه به اين مضمون بيصورت، صورتي ببخشد تا آن را در دسترس همگان قرار دهد».
وي در اين نظريه، مفاهيم و معاني را از جانب خدا دانسته، ولي شكل و صورت را آفريده خود پيامبر ميشمارد. و در نتيجه بخشي از اعجاز قرآن را كه در زيبايي الفاظ و استواري تعبير نمايان ميشود، انكار ورزيده و فقط معاني را از جانب خدا دانسته است.
بنابراين قرآن كار مشتركي ميان خدا و پيامبر است زيرا معاني از جانب خدا و صورت از جانب پيامبر ميباشد تو گويي يك شركت سهامي است كه سرمايه از جانب خدا و صورتسازي از جانب پيامبر است.
اكنون بايد پرسيد كه اين نظريه نازلتر از نظريه نخستين است؟، در آنجا همه چيز از آن رسول خدا بود، جز يك رابطه ضعيف با خدا، ولي در اين جا معاوني بيصورت از جانب خدا و صياغت و صورت از جانب پيامبر!
و نيز بايد پرسيد: دليل شما براين مشاركت چيست؟ آيا خداي قادر بر انزال مفاهيم، قادر بر صورتسازي نيست؟
از اين گذشته، خود قرآن برخلاف اين نظريه گواهي ميدهد، زيرا كراراً به پيامبر امر ميكند: چنين بگو مثلاً: «قُلْ هُوَ الله أحََد» يعني مفاهيم و صور هر دو از جانب خدا است.
4. شرايط حاكم بر زندگي پيامبر، توليدكننده قرآن است
صاحب اين نظريه گاهي، خود پيامبر را مستقلاً توليدكننده قرآن ميداند و ميگويد: او همه چيز است، و نقش محوري دارد، و گاهي نوعي مشاركت بين خدا و پيامبر را مطرح كند، اما گاهي هم ميخواهد بگويد شرايط حاكم بر زندگاني پيامبر، توليدكننده اين مفاهيم و افكار و معاني است و به تعبير ديگر، زمان را آفريننده اين محصول (قرآن كريم) ميشمرد و ميگويد:
«تاريخ زندگي خود او، پدرش، مادرش، كودكياش و حتي احوالات روحياش در آن نقش دارند. اگر قرآن را بخوانيد حس ميكنيد كه پيامبر گاهي اوقات شاد است و طربناك و بسيار فصيح، در حالي كه گاهي اوقات پرملال است و در بيان سخنان خويش بسيار عادي و معمولي.... اين جنبه كاملاً بشري وحي است».
اكنون سؤال ميشود: او در اين تعبير ميخواهد قرآن را كتابي صددرصد بشري معرفي كند و بهسان ديگر مؤلفان قلمداد كند كه شرايط حاكم بر زندگاني آنان در نگارش و تعبير آنان كاملاً مؤثر ميباشد و به تعبير ديگر تمايلات و فرهنگها، در تدوين آن كاملاً مؤثر بوده است. اگر واقعاً چنين است، پس چرا خداي محمد، همه آنها را نفي ميكند و عاملي جز وحي را در آفرينش قرآن مؤثر نميداند و ميفرمايد:
«وَما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي * إنْ هُوَ إلاّ وَحْيٌّ يُوْحي * عَلَّمهُ شَديدُ الْقُوي» (نجم/ 3-5).
«او هرگز از روي هوا و هوس سخن نميگويد و آنچه ميگويد سروش غيبي است كه در اختيار او گذارده شده است و موجود نيرومندي (فرشته وحي) به او آموخته است».
دم زدن از اين كه قرآن كتاب بشري است، با صدها آيه قرآني در تضاد است. اينك برخي از اين آيات:
1- «ولو كانَ مِن عندِ غيرالله لوجَدوا فيه اختلافاً كثيراً» (نساء 82)
اگر از جانب غير خدا بود، در آن اختلاف فراواني مييافتند.
2- «كتاب انزلناه اليك لتُخرِجَ الناسَ مِنَ الظُلماتِ الي النور» (ابراهيم 1)
قرآن كتابي است كه ما آنرا فرو فرستاديم تا مردم را از تاريكيها به روشني وارد سازي.
3- «انا انزلناه قراناً عربياً لعلكم تعقلون» (يوسف 12)
ما آنرا به صورت قرآن عربي فرو فرستاديم تا بينديشيد.
4- «و كتاب انزلناه مبارك» (انعام 92)
اين كتاب مباركي است كه ما آنرا ارسال كرديم.
با اين گفتار صريح چگونه آنرا كتاب بشري تلقي كنيم و آنرا ساخته بشر بدانيم در حالي كه در صداقت و راستگويي محمد امين (ص) كسي ترديد ندارد.
* برداشتها و اطلاعات نادرست
ما، در اينجا به تبيين اصل نظريه ايشان پرداختيم كه به چهار صورت مختلف بيان ميكند، بدون اينكه دليلي بر نظريه خود بياورد، و خود تناقض، روشنترين گواه بر بيپايگي آن است.
ولي در كنار اين نظريه، يك رشته شطحات و سخنان نا برازنده نيز دارد كه به صورت گذرا به آنها اشاره ميشود:
1. ميگويد: «امروزه مفسران بيشتري فكر ميكنند وحي در مسائل صرفاً ديني مانند صفات خداوند، حيات پس از مرگ، و قواعد عبادات خطاناپذير نيست، آنها ميپذيرند كه وحي ميتواند در مسائلي كه به اين جهان و جامعه انساني مربوط ميشود، اشتباه كند. آنچه كه قرآن درباره وقايع تاريخي، ساير اديان و ساير موضوعات عملي زميني ميگويد لزوماً نميتواند درست باشد، اين مفسران، اغلب استدلال ميكنند كه اين نوع خطاها در قرآن خدشهاي به نبوت پيامبر وارد نميكند چون پيامبر به سطح دانش مردم خويش فرود آمده است و به زبان زمان خويش سخن گفته است».
اكنون سؤال ميشود: اين كلمه «بيشتر» و «اغلب» كه به كار ميبرد و مفسران اسلامي را به مطلب ياد شده متهم ميسازد، كدام مفسران هستند كه در طول چهارده قرن، به خطاپذيري قرآن در مسائل مربوط به زندگي اعتراف ميكنند؟ آنان جز مشتشرقان و جز دنبالهروهاي آنان مانند رئيس قاديانيها و متأثر از آنان مانند برخي از نويسندگان مصري كسي نيستند.
از اين گذشته، اين تبعيض در خطا چه معني دارد كه پيامبر در ماوراي طبيعت صددرصد واقعگو و حقيقتنما باشد ولي در مسائل ملموس و عيني دور از حقيقت سخن بگويد؟ و اگر هم يك مفسر درباره آيهاي كه مورد نظر اوست، سخني گفته باشد، دليلي بر همگاني بودن مطلب نيست. قرآن علم و دانش پيامبر را عظيمترين فضل الهي ميشمارد و ميفرمايد:
«وَعَلَّمَتَ ما لَمْ تَعْلَم و كانَ فَضلُ الله عَليْكَ عَظِيماً» (نساء / 113).
«خداوند آنچه نميدانستي به تو آموخت و بخشش خدا به تو بسيار بزرگ است».
آيا دانشي كه قرآن آن را عظيم ميشمارد، چگونه در بخش دوم خطاپذير ميباشد؟
2. آنگاه گام فراتر نهاده و علم پيامبر را چنين توصيف ميكند:
«من ديدگاه ديگري دارم. فكر نميكنم دانش او از دانش مردم هم عصرش درباره زمين، كيهان، ژنتيك انسانها بيشتر بوده است. اين دانشي را كه ما امروز در اختيار داريم، نداشته است و اين نكته خدشهاي به نبوت او وارد نميكند، چون او پيامبر بود، نه دانشمند يا مورخ».
اكنون سؤال ميشود: دليل شما براين كه او از اين مسائل آگاه نبوده، و دانش او درباره اين مسائل در حد همان دانش عرب جاهلي بوده است، چيست؟
ما، در اينجا نميخواهيم در مورد اعجاز علمي قرآن سخن بگوييم زيرا درباره اعجاز علمي قرآن، در كتاب «مرزهاي اعجاز» به صورت گسترده، سخن گفتهايم. پيامبر گرامي (ص) از طريق وحي و جانشين معصوم او مانند علي (ع) در نهجالبلاغه و فرزند او در صحيفه سجاديه از يك رشته حقايق علمي پرده برداشتهاند كه جهان آن روز و ديروز آن را تصور نميكرد. زهي بيانصافي كه اين همه حقايق علمي را در اين كتابها منكر شويم و آنگاه عذر بياوريم كه او پيامبر بود نه دانشمند، يعني پيامبر بود و عالم نبود، پيامبر بود و آگاه از اسرار نبود.
* اتهام به معتزله
از آنجا كه صاحب نظريه، قرآن را توليد فكر پيامبر شمرده، به دنبال اين ميگردد كه براي خود شريك و همراه پيدا كند، در اين ميان ديواري كوتاهتر از ديوار معتعزله پيدا نكرده و اين مطلب را به آنها نسبت ميدهد و ميگويد:
«باور به اين نيز كه قرآن يك محصول بشري و بالقوه خطاپذير است و در عقايد معتزله داير به مخلقو بودن به طور تلويحي آمده است».
البته معتزله، هر چند منقرض شدهاند و چندان شخصيتي بارز از آنها باقي نيست، اما كتابهاي آنان در اختيار همگان است. حاشا و كلاّ كه آنها قرآن را مخلوق به معناي ساخته فكر پيامبر (ص) بدانند. اصولاً مسئله مورد بحث، در قرن دوم از طرف مسيحيان درباره عباسي مطرح شد كه آيا قرآن «قديم» است يا «حادث»؟ گروهي بر قدمت قرآن و گروهي بر حادث بودن آن معتقد شدند. محدثان، قرآن را قديم دانستند و متعزله حادث، زيرا قديم بالذات منحصر به خداست و غير او همه و همه حادثاند. و يكي از آنها قرآن است كه فعل خداست و فعل خدا از حدوث جدا نيست. و اگر ميگفتند مخلوق است، به معناي آفريده خدا است نه به معناي مختلق و ساخته فكر پيامبر، و لذا در روايات ما اصرار شده است كه قرآن را نه قديم بخوانند و نه مخلوق، زيرا قديم بخوانند، نوعي شرك است، مخلوق بخوانند، دشمن از آن سواستفاده كرده و آن را به معني مختلق و ساخته و پرداخته فكر پيامبر ميدانند، و لذا مشركان عصر رسول خدا (ص) همين تعبير را به كار ميبردند و ميگفتند:
«ما سَمِعْنا بِهذا في الملّة الآخرة إِنْ هذا إِلاّ اختلاق» (ص/7).
«ما اين سخن را در آييني ديگر نشنيديم و اين جز چيزي ساخته و پرداخته نيست».
* اتهام به مولوي و عرفا
باز براي اين كه تنها نماند، به فكر افتاده كه از مولوي مايه بگذارد و ميگويد:
«قرآن آيينه ذهن پيامبر است. آنچه در دل سخن مولوي مندرج است اين است كه شخصيت پيامبر، تغيير احوال و اوقات خوب و بد او همه در قرآن منعكس است».
نسبت دادن آسان است ولي اثبات آن مشكل، در كدام بيت مولوي اين نتيجهاي كه او گرفته آمده است؟ در حالي كه مولوي صدها بيت دارد كه درست خلاف اين را به صراحت بيان ميكند از جمله:
چون كتاب الله بيامد هم بر آن
اين چنين طعنه زدند آن كافران
كه اساطير است و افسانه نژند
نيست تعميقيّ و تحقيقي بلند
****
گرچه قرآن از لب پيغمبر است
هركه گويد حق نگفت، آن كافر است
اين همه آوازها از شه بود
گرچه از حلقوم عبدالله بود
* تعيين تكليف براي مسلمانان
او در پايان سخن براي مسلمانان امروز تعيين تكليف ميكند و ميگويد: «وظيفه مسلمانان امروز اين است كه گوهر قرآن را به گذشت زمان ترجمه كنند».
سؤال ميشود: قرآني كه شما آن را كتاب بشري و خطاپذير دانستيد، چه نيازي دارد كه به ترجمه و تفسير آن به زبان روز بپردازيم؟ چه نيازي به اين خطاپوشي هست؟ شما با معرفي قرآن به عنوان كتاب خطاپذير و بشري، از جامعه اسلامي فاصله گرفتيد، ديگر نيازي به نصايح شما نيست. آن كس ميتواند نصحيت كند كه در شمار اين گروه بماند، ولي فردي كه با گروهي وداع كند، جايگاه رهبري و راهنمايي و اندرزگويي خود را با اين كار از دست داده است.
در پايان يادآور ميشويم: بنده اين نامه را با كمال تأثر و تأسف نگاشتهام ولي اميدوارم كه اين مصاحبه از او نباشد و مترجم يا مترجمان درست ترجمه نكرده باشند كه در اين صورت ايشان وظيفه دارد كه اشتباهات آن را برطرف كند تا آب رفته به جوي باز آيد.
و نيز از صاحب نظريه درخواست ميشود درباره «وحي محمدي» و شبهاتي كه پيرامون آن از طرف خاورشناسان و دنبالهروهاي آنان مطرح شده است به كتاب «نقد بيست و سه سال» از اين قلم مراجعه كنند. در آن كتاب به روشني ثابت شده است كه همه اين توجيهها و تفسيرها همراه با زرق و برق، تعبير ديگري از داوريهاي عصر جاهلي است و در حقيقت، محتوا يكي و پوشش و شيوه بيان دو تا است. چيزي كه هست عرب عصر رسالت به خاطر سادگي، نظر خود را، برهنه مطرح ميكرد، ولي دگرانديشان به همان انديشهها، رنگ علمي بخشيده و «سراب» را به صورت آب جلوه ميدهند.
انتهاي پيام
مصاحبه دکتر سروش
رادیو زمانه > خارج از سیاست > عقايد دينی > کلام محمّد | ||
کلام محمّدمیشل هوبینک |
نظرهای خوانندگان
سروش با آن گستردگی اندیشه به سرچشمه هایی نزدیک شده است که در طول تاریخ بسیار از دگراندیشان و عقلا ازبیان آن با این صراحت ابا داشتند . چه خوب بود که در ایران ما آزادی اندیشه وجود داشت و روشنفکران واقعی میتوانستند در این خصوص تحلیل ها واقعی و به دور از تعصب ارائه دهند تابسیاری ازنقاط تاریکی که درذهن من و امثال من سالیان است رنج مان می دهد و نه مجالی برای بیان آنها داریم و نه اجازه میدهندکه سئوا ل خود رابه روشنایی ابراز داریم و اگر حتی به اشاره نیز گفته شود چوب تکفیر برسرمان زده خواهد شد و خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل . بودن سروش در دنیای دیگر که امکان مطالعه و تدقیق رابرای او فراهم آورده بدون شک راهگشای بسیار ارزنده برای نسل های آتی خواهد بود و بطور جد میگویم مانند جانتان از جان سروش محافظت کنید تا ایشان مجال یابد حرف های نابی را که همه تشنه شنیدنش هستیم به روشنی وراستی و باتکیه به منطق قوی ومستدل خود و رابطه های تاریخی آنها بیان دارد. با تشکر
-- سحاب رحمت ، Jan 6, 2008 در ساعت 04:43 PMalist omidwarm edameh pida konad
-- بدون نام ، Jan 7, 2008 در ساعت 04:43 PMاین هم برای خود سخنی است و تحلیلی ولی به شدت خارج از سنت اسلامی ، پس مخاطبی جز عده معدود ندارد و حتی بالقوه هم امید آن که موجی ایجاد کند نمیرود. این که دو سه تن معدود در گذشته های دور چیز مشابهی گفته باشند یا بتوان حرفشان را کم و بیش همین طورها فهمید دردی را دوا نمیکند. واقعش را بخواهید اگر ادله لزوم نبوت درست باشد خدا باید شریعت جدید و پیغمبر جدیدی بفرستد. وصله پینه این کتاب آسمانی مشکلی را حل نمیکند. اگر چیزی را خدا برای اجتهاد مجتهدین گذاشته است که مسائل را راست و ریست کنند خوب عین همین کار را می توانست با شریعت موسی بکند و بیهوده زحمت ما مدهد. اگر خدا قضاوت در باره این مسائل را به عقل مردمان واگذاشته است اکثریت عظیم مردم که تابع احساس و عاطفه اند و واقعاً مذهب هم با احساس کار دارد نه عقل فلسفی ، چه کنند؟ اصلاً فرض لزوم نبوت به نوعی مستلزم نقض آن است. ظاهراً باید همان اصول اخلاقی به آن صورت که مردم می اندیشند (حالا علماء علم اخلاق هر چه می خواهند بگویند) ، به بیان دیگر اصول تمدن، مبنای کار باشد یا مذهب را تفسیر پراگماتیستی کنیم و وجودش را به دلیل فوائد مادی زمینی روی هم رفته بهتر از عدم بدانیم که آن وقت باید پای لرزش هم بنشینیم.
-- بدون نام ، Jan 7, 2008 در ساعت 04:43 PMبالاخره آقای سروش نمی خواهند دو کلمه ای لااقل درباره گذشته ای نه چندان دور از مواضع و سوابقشان موضعگیری کنند. در دوره ای از این تارخ پس از بهمن 57، حالا عرصه سیاست و خشونت و کشتار به کنار، عرصه فرهنگ این ملت هم داغها دیده و البته جناب استاد هم در گوشه ای از این نمایش حاضر بوده اند. در عرصه اندیشه شخصی شان به هر وادی که قدم می نهند مبارکشان، اما در گستره گفتگو، این حق مخاطب ایشان است.
-- حمید ، Jan 7, 2008 در ساعت 04:43 PMآنچه كه دكتر سروش به آن اشاره مي كنند، چيز تازه اي نيست كه تا كنون در ذهن كسي خطور نكرده باشد و يا تحليلي بر آن صورت نگرفته باشد. اما يك نكته را نبايد فراموش كرد و آن اينست كه پيامبر انساني فراتر از ديگر انسانهايي ايست كه تا كنون پا به عرصه وجود گذاشته اند. بحث اينكه چگونه اين موضوع اثبات ميشود كاملا با آنچه كه از مفاهيم قرآني استنباط مي گردد، مرتبط است.به زبان ساده، پيامبر انساني بود كه در شرايط خاص مكاني و زماني با سرنوشت مخصوص به خود زندگي مي كرد. اينكه انوار آيات قرآن بر قلب پيامبر تابيده و بر زبانش جاري شده، دليلش ساختار وجودي پيامبر بوده كه اگر كسي ديگر پيدا بشود كه لحظه لحظه زندگيش منطبق بر زندگي پيامبر شود، اين آيات بر قلب او هم خواهد تابيد اما ميدانيم كه اين امر از محالات است. پس ديد پيامبر نسبت به هستي و آنچه كه در آن اتفاق مي افتد، جنبه علمي ندارد كه آنرا با ديگر دانشمندان مقايسه كنيم بلكه جنبه احساسي دارد كه در اين انسان به يقين تبديل شده است. قرآني كه پيامبر آورده، ديگر تكرار نخواهد شد و كامل تر از آن نخواهد آمد به همان دليل كه زندگي پيامبر ديگر تكرار نخواهد شد. بايد توجه داشت كه اين يك بحث منطقي نيست . قرآن را بايد از نو تفسير نمود و براي اين كار مي بايست تمام آنچه را كه تا كنون از تفاسير ديگران اكتساب كرده ايم، كاملا فراموش كنيم. به اعتقاد من پيامبر چيزي را در كتاب خود بيان نموده كه اگر چه عده اي آنرا درك نموده اند اما نمي توان همه انرا يكجا باز كرد كه اين كلاف در هم خواهد پيچيد.
-- سعيد پورمشكي ، Jan 7, 2008 در ساعت 04:43 PMبا سلام
-- رضا ، Jan 7, 2008 در ساعت 04:43 PMدرباره این سخنان دکتر سروش و گفته های پیشینش نکته ای یا به تعبیر دیگر ذهن مشغولی ای دارم که آن را بیان می کنم. امبدوارم دکتر سروش عزیز آن را در یابد و آن اعجازهای لفظی قرآن است. چگونه ممکن است متن بشر ساخته ای واجد این ویژگی ها باشد؟
به نظر من تا زمانی که در مملکت ما کسانی غیراز آنهایی که برخاسته از انقلاب هستند حق اظهار نظر در مسائل دینی را ندارند و جامعه ما به یمن دخالت افکاری چون افکار آقای عبدالکریم سروش در چنبره شرک و دیکتاتوری و بی عدالتی بسر می برد بسط و انتشار هر بحث دینی غیر از بحث مشرکانه بودن و ضد دینی بودن نظریه ولایت فقیه کاری بیهوده ای است که فقط نطام ولایت فقیه از آن سود می برد. آقایان اگر آزادی خواه اند و در عین حال دغدغه دین و مذهب دارند چرا به نظریه ولایت فقیه نمی پردازند که از لحاظ دینی هزار ایراد به آن وارد است. بعبارت قرآنی چرا "یکفروا بالطاغوت" نمی کنند. به نظر من خطای امروز آقای سروش به مراتب بیشتر از خطای دیروزشان است. چراکه تا همین چند سال پیش ایشان از همین قرآن در راستای توجیه حکومت ولایت فقیه و استقرار قدرت اصلاح طلبان (موافق ولایت فقیه) استفاده می کردند و اینک که می باید از همین قرآن در ضدیت با افکار غلط خودشان و طرفداران "ولایت فقیه" استفاده کنند،آن را زیر سئوال می برند. آقای سروش و امثالهم را باید رها کرد تا روزی که آزادی اظهار عقیده و بیان در کشور ما برای همگان تامین شود . برای رسیدن به چنین وضعتی من معتقدم که می باید با همین داده ها ی مذهبی (مثل قرآن و سخنان علی بن ابی طالب و حرکت امام حسین) با آخوندها مبارزه کرد و ثابت نمود که اینان همه دروغگو و شبهه بافند.
-- حسین میرمبینی ، Jan 7, 2008 در ساعت 04:43 PMدر باره برخطا انگاری محمد پیامبر(ص)
اشاره دکتر سروش در باره تازه نبودن این عقیده درست است و البته این از اهمیت شجاعت او در بیان این مطلب نمی کاهد. اما نکته ای که دوستی دیگر نیز اشاره کرده است و آن اینکه تصور غلطی است که فکر کنیم اگر اعتقاد مسلمانان و به ویژه شیعیان را در باره محمد و قرآن نقد کنیم به نقد نظام ولایت فقیه خواهد انجامید نیز درست است. قرآن را چون صاحبش رحمان و رحیم است و نقد را دوست دارد می توان نقد کرد اما نظام ولایت فقیه را نه، چون صاحبش کاری به رحمانیت خدا ندارد و جبار است.
-- علی اصغررمضانپور ، Jan 7, 2008 در ساعت 04:43 PMاما نکته مهمتر آن است که اگر درست به یاد داشته باشم از آموزه هایی که دکتر سروش ترویج می کرد یکی این بود که امر اعتقادی و به تعبیر دیگر امر اعتباری را نمی توان در سازوکار امر واقعی مورد سنجش قرار داد بنا بر این مثلاً نقد نظر تاریخی قرآن از طریق تحقیق علمی تاریخی بر اساس اصول رآلیسم انتقادی امکان پذیر نیست و هکذا... بنا بر این سامانه نقد وحی یا در درون سازوکار پذیرش وحی است و یا خارج از آن. چنانکه تعبیری را که ایشان از مولوی نقل کرده است را می توان بر علیه ایشان نیز به کار برد چون مثال کوزه و بحر می تواند به این معنا باشد که هنگامی که کوزه به بحر متصل می شود دیگر کوزه نیست. به نظر من مهمتر از نقد قرآن از موضع حقانیت یا عدم حقانیت فهم کارکرد های آن است که می تواند در درون بحث فهم تاریخی قرار گیرد مثل این که قرآن در شرایط مبارزه برای تحقق رسالت نازل شده است ، امری که شکل تاریخی خاص آن در زمان نزول به پایان رسیده است.
(الف)
دو آیه زیر به روشنی بیان می کند که مخاطب اصلی قرآن عربی اهالی مکه و حوالی آن است:
انعام آيه 92 :
وَهَـذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُّصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ يُحَافِظُونَ
و اين خجسته كتابى است كه ما آن را فرو فرستاديم، (و) كتابهايى را كه پيش از آن آمده تصديق مىكند. و براى اينكه (مردم)امالقرى (=مكّه) و حوالی آن را هشدار دهى. و كسانى كه به آخرت ايمان مىآورند، به آن (قرآن نيز) ايمان مىآورند، و آنان بر نمازهاى خود مراقبت مىكنند.
شورى آيه 7 :
وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ
و بدين گونه قرآن عربى به سوى تو وحى كرديم تا (مردم) مكّه وحوالی آن را هشدار دهى، و از روز گردآمدن -كه ترديدى در آن نيست- بيم دهى؛ گروهى در بهشتند و گروهى در آتش.
(ب)
آیه 44 سوره سبا به روشنی بیان می کند که پیش از حضرت محمد (ص) برای آن مردم پیامبر دیگری نیامده بود. به عبارت دیگر مخاطب پیامبران پیشین مثل موسی و عیسی نبوده اند. اگر قرار است رسالت پیامبران و کتاب آن ها جهانی باشد چرا خداوند پیامبران پیش از حضرت محمد و کتابشان را برای مردمی که حضرت محمد رسولشان بود... نفرستاده است؟
ما کتاب هايی به آنان نداده بوديم که آن ها را بخوانند و پيش از تو هشدار دهنده ای به سويشان نفرستاده بوديم
وَمَا آتَيْنَاهُم مِّن كُتُبٍ يَدْرُسُونَهَا وَمَا أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِن نَّذِيرٍ (سبا:44).
(ج)
آیات زیر به روشنی نشان می دهدکه مخاطب هر پيامبر قوم خودش بوده است:
فاطر آيه 24: هيچ امتى نبوده مگر اينكه در آن هشداردهندهاى گذشته است
إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِيهَا نَذِيرٌ
ما تو را بحق، (به سِمَت) بشارتگر و هشداردهنده گسيل داشتيم، و هيچ امتى نبوده مگر اينكه در آن هشداردهندهاى گذشته است.
اعراف آيه 59: مخاطب نوح قوم خودش
لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ إِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ
همانا نوح را به سوى قومش فرستاديم. پس گفت: اى قوم من، خدا را بپرستيد كه براى شما معبودى جز او نيست، من از عذاب روزى سترگ بر شما بيمناكم.
اعراف آيه 65 : مخاطب عاد قوم خودش
وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ
و به سوى عاد، برادرشان هود را (فرستاديم)؛ گفت: اى قوم من، خدا را بپرستيد كه براى شما معبودى جز او نيست، پس آيا پرهيزگارى نمىكنيد؟
ابراهيم آيه 5 : مخاطب موسی قوم خودش
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللّهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ
و در حقيقت، موسى را با آيات خود فرستاديم (و به او فرموديم) كه قوم خود را از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون آور، و روزهاى خدا را به آنان يادآورى كن، كه قطعاً در اين (يادآورى)، براى هر شكيباىِ سپاسگزارى عبرتهاست.
عنكبوت آيه 16: مخاطب ابراهيم قوم خودش
وَإِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
و (ياد كن) ابراهيم را چون به قوم خويش گفت: (خدا را بپرستيد و از او پروا بداريد؛ اگر بدانيد اين (كار) براى شما بهتر است.)
توبة آيه 70 : قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و ...
-- آرش ، Jan 7, 2008 در ساعت 04:43 PMأَلَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِيمَ وِأَصْحَابِ مَدْيَنَ وَالْمُؤْتَفِكَاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَـكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ
آيا گزارش (حال) كسانى كه پيش از آنان بودند: قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و اصحاب مَدْيَن و شهرهاى زير و رو شده، به ايشان نرسيده است؟ پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان آوردند، خدا بر آن نبود كه به آنان ستم كند ولى آنان بر خود ستم روا مىداشتند.
با سلام مجدد من فرضیه ای دارم که شاید تبیین بهتری باشد.
برخی آیات قرآن هستند که از سطح دانش آن زمان پیامبر و فرهیختگان جامعه حجاز آن موقع بیشتر است. بنابراین به سختی می توان آن ها را به خود پیامبر نسبت داد. دلیل آن هم این است که توضیح و تفسیری بر این آیات در آن زمان در دست نمی باشد. اما با دانش کنونی بشر و دید ساختاری به قرآن برای ما حالا قابل درک است. برخی آیات قرآن بر عکس بسیار ابتدایی بیان شده و از نظر بکار بردن فعل هم بسیار ناقص است. آین ها می تواند جمله های خود پیامبر باشد که- در اثر اصرار مردم مبنی بر نزول آیه ای در موردی خاص- ممکن است از طرف پیامبر قرائت شده باشد. ولی اشتباه و یا سر درگمی به وقت جمع آوری آیات در دو دهه بعد... آن ها را در قرآن گنجانیده باشد.
-- بدون نام ، Jan 7, 2008 در ساعت 04:43 PMخب اندیشمندان و دین پژوهان می توانند روی این فرضیه هم کار کنند. خود من در حال حاضر فرصت آن را ندارم. هم مدل ساختاری که از قرآن پیشنهاد می کنم جوابگوی بسیاری از مسایل می باشد!
قرآن، بخشی از تجارب شخصی محمد(ص) از خدای خویش است که آن را همانند زرتشتیان و یهودیان تنها خدای جهان دانسته است... اگر چنین بود که پس از حضرت، همچنان که شروش به آن اشاره می کند، کسی دیگر تجربه و وحی دینی نداشته باشد امروزه واقعاً در دنیای عجیب و غریبی می بودیم...
-- آرش ، Jan 8, 2008 در ساعت 04:43 PM1- هدف آقای دکتر سروش از این نظرات چیست؟ ایشان چرا می خواهند دریافت جدیدی از دین و قرآن و وحی ارائه دهند؟ آیا این همان تکرار نظریه قبلی ایشان نیست که « دین ثابت است اما فهم ما از دین فرق می کند». حال سوال اینست که دین چیست که فرق نمی کند؟ آن قسمت ثابت و لا یتغیر چیست و در این مقاله «جنبه غیر بشری دین » کدام قسمت است؟
حال پس از تمامی این سوالات دوباره می پرسم: « نظرات دکتر سروش باز کننده کدام گره است؟ » و اصلا آیا قرار است ایشان گرهی از گره های بشری را بگشایند؟
-- از وراث مالک دوزخ ، Jan 8, 2008 در ساعت 04:43 PMتا جایی که به حیطه کاربرد مربوط می شود، این نظریه چیزی را تغییر نمی دهد:
* * *
الان اختلاف مومنین،در دول اسلامی بر سر این است که درست و نادرست، در تفسیر قران، کلام خداوند ، کدام اند
و بعدا دعوا بر سر آن خواهد بود که "جنبه های ذاتی و عرضی" قرآن، کلام پیامبر، کدامند.
کدام پیام، "گوهرین" است و کدام "جبنهی کاملاً بشری".
* * *
-- دانش آموز ، Jan 8, 2008 در ساعت 04:43 PMدر دول سکولار هم، اصحاب قدرت ، هر زمان، کاری می کنند و بعد ملت بحث می کنند که آیا این کار منطبق با ذات"پیام گوهرین" اعلامیه حقوق بشر بود یا اینکه نه، جنبه کاملا بشری داشت و عرضی بود.
از دکتر سروش خواهش می کنم هرگز این بحث را مطرح نکنند زیرا شدیدا بحث روشنفکری دینی که در حال رویش و بسط می باشد را به بن بست می کشاند. قران کلام جاودانه الهی است و پیامبر تنها واسطه بوده است کاملا می توان با اعجاز های معنوی قرآن آنرا درک کرد. اگر چه یک سری موضوعات مطرح شده در قرآن بد تفسیر شده است و کاربرد آنها در زمان و مکان دوره پیامبر صادق بوده است و قرآن هیچ وقت سخنی از کاربرد آن در تمام دوره ها و مکان ها نیاورده است؛ اما این هرگز خللی بر الهی بودن و حقیقت محض بودن کلام آن وارد نمی سازد.
-- بدون نام ، Jan 8, 2008 در ساعت 04:43 PMسلام
-- کورش خردپژوه ، Jan 8, 2008 در ساعت 04:43 PMاین مقاله چکیده ای از نظریه بسط تجربه نبوی فیلسوف وعارف اصلاح گر دکتر عبدالکریم سروش است
اقای دکتر آرش نراقی دراین باب نکته یابی های قابل تاملی انجام داده است
شما را دعوت میکنم در قسمت مقالات سایت دکتر نراقی مقاله مورد نظر را که با نام
بازخوانی نظریه سروش درباره تجربه نبوی و بسط آن میباشد بخوانید
http://www.arashnaraghi.org/
آقای دکتر سروش بر بستر موهومات خمینی با جامعه ای کم دانش تجربه ای کردند که نتیجه اش جامعه به اصطلاح اسلامی امروز ایران است . بهتر است آقای سروش دست از سر روشنفکری اسلامی بردارند و بعنوان یک روشنفکر غیر دینی نظر یات واقعی خویش را با مردم در میان بگذارند.هرچند که ما از نتیجه عملی کارشان متأثر شده ایم وجامعه امروز ایران با چنین بحث هائی فاصله بسیار دارد.
-- بی نام ، Jan 8, 2008 در ساعت 04:43 PMدر تأیید فرمایش حکیمانه همزبان محترمی که از اعجاز لفظی قرآن مجید سخن گفته بودند آیه مبارکه زیر را به عنوان نمونه یادآور می شوم. اگر بدون مراجعه به راست و ریست کاری های مفسران توانستید معنی معقولی برای این فرمایش الهی پیدا کنید و حد اقل فعل محذوف هر جمله آن را حدس بزنید آن وقت می توان نثر قرآن را در سطح نثر معمولی عربی دانست تا چه برسد به اعجاز:
و یستفتونک فی النساء قل الله یفتیکم فیهن و مایتلی علیکم فی الکتاب فی یتامی النساء التی لا تؤتونهن ما کتب لهن و ترغبون ان تنکهوهن و المستضعفین من الولدان و ان تقوموا للیتامی بالقسط (آیه 127 سوره چهارم - النساء)
" از تو در باره زنان نظر می خواهند بگو خدا در باره آنان فتوا میدهد (چه فتوائی و کجا معلوم نیست) و آن چه از کتاب بر شما خوانده میشود در باره دختران یتیمی که حق آنان را نمی پردازید و میخواهید با آنان ازدواج کنید و کودکان مستضعف و این که در حق یتیمان به عدالت بکوشید".
اصلاً میشود فهمید این آیه مبارکه چه میخواهد بگوید؟ آیا این است آن چه آن را اعجاز میخوانید؟
-- بهمن ب ، Jan 8, 2008 در ساعت 04:43 PMنقد چنين گفتاري نياز به مقدّمات و تمهيدات مفصّلي دارد امّا از آنجا كه در اين مصاحبه ايشان از آوردن دلايل پيچيده- مانند قبض و بسط- پرهيز كرده اند، من هم خيلي ساده درباره ي قرآن مثالي مي زنم تا نشان دهم كه به راحتي مي توان جور ديگري هم به مسأله نگاه كرد.
-- ع. ايماگر ، Jan 8, 2008 در ساعت 04:43 PMفرض کنید « من» به عنوان یک فرد بخواهم پیغامی را« توسّط» دوستی به « آشنا» یی برسانم، آیا این توانایی را دارم یا نه؟ اینجا ما سه موضوع داریم، من، واسطه و آشنا. یک وقت هست برای او تعریف میکنم که چنین چیزی را به او بفهمان. مثلاً پدر نفر سوّم فوت کرده و من از واسطه میخواهم که با زبانی که خودش صلاح میداند آرام آرام آنرا به او بفهماند. اینجا محتوای پیام از من است ولی شکل آنرا واسطه و فهم و شعور او تعیین میکند. ولی یک وقت هست کلمه به کلمه از او میخواهم که پیام را به آشنای من برساند- با فرض اینکه قوّهی حفظ کامل و بینقصی دارد- آیا این ممکن است یا نه؟ بدیهی است که کاملاً امکان پذیر است. حالا سؤال من این است که قرآن کدام یک از این دو صورت است و اگر خدا میخواست که به صورت دوّم باشد آیا میتوانست یا نه؟ تأکید قرآن در جای جای خود و تصریح پیامبر و امامان در تمام گفتارهای خود این است که این کلام، کلام خداست نه انسان و انصافاً آن خدایی که در حدّ یک انسان - مانند من- نتواند از انسانی به عنوان واسطه و پیامبر- بدون دخل و تصرّف در شكل و محتواي پيام- استفاده کند، حقّا که خدای ناتوانی است.
.......
براي نقد حكومت در ايران و مخالفت با تئوري ولايت فقيه، به آساني مي توان از دل سنّت عالمان مسلمان و يا سيره ي عملي امثال آقاي سيستاني در زمان ما استفاده كرد. چرا بايد عاقبت متفكّري مسلمان به جايي برسد كه عملاً ادّعا كند وحي يا قرآن داراي( اشتباه) است؟
سوال اصلی و همیشگی من از تلاشهای روشنفکرانه سروش همواره نه چیستی که چرایی این نظریات ؟سروش به کدام سوال سیاسی/اجتماعی ما و نسل من پاسخ گفته ؟از وارث دوزخ هم ممنون
-- ترجیحا بی نام ، Jan 8, 2008 در ساعت 04:43 PMهمه نوع اعتدال مذهبی به نفع جامعه است. شاید ایران هم بواسطه این نوع آرایشگران برود به سمت جدایی دین و دولت ...
-- بدون نام ، Jan 8, 2008 در ساعت 04:43 PMکتاب قرآن سالها بعد از محمد، بدستور خليفۀ دوم جمع آوری و مکتوب شده است. اين کتاب در واقع نقل آنچيزی است که برخی اصحاب پيامبر از او در خلال سالها شنيده بوده اند. هيچ آيه ای بی ارتباط و ناخودآگاه از پيامبر صادر نشده است، بلکه هر آيه در يک بستر تاريخی و متناسب با حادثه يا واقعه اي، آورده و گفته شده است. علاوه بر آن محمد از سيزده سالگی تا پيش از نبوت، حين تجارت به سرزمينی می رفته است که مهد دين های آسمانی و پر از معتقدين و متعلمين اين دينها بوده است. با نگاهی به کتاب های عهد قديم و جديد می بينيم داستانهای آمده در قرآن همان افسانه هايی است که محمد از انجيل و تورات شنيده و برای مردم خود تعريف کرده است. بنظر من محمد يک مصلح اجتماعی بوده است که در مقطعی از زندگی خود کمر به اصلاح قوم خود بسته است. اما اصلاحات او مناسب قوم خودش و همان مقطع زمانی بوده است.
-- Arman ، Jan 8, 2008 در ساعت 04:43 PMآن چه كه آقاي سروش و گروه ديگري كه خود را روشنفكر ديني (هرگز با هم جور نمي شوند) مي نامند، نه تنها تا كنون دردي از درد هاي اين ملت را درمان نكرده است، بلكه وضعيتي پر از تناقض و سردرگمي براي ديگر منتقدين و روشنفكران، فراهم نموده است. شايد نظرات تازه آقاي سروش جالب باشد اما تا زماني كه ايشان بخواهد همه چيز را در قالب دين و مذهب نقد كند و همه چيز را در قالب دين درآورد و به حكومت ديني از هرنوع آن كه باشد راي بدهد، باز هيچ دردي نه از جامعه روشنفكري و نه از عموم مردم درمان نخواهد كرد.
-- فرايا ، Jan 8, 2008 در ساعت 04:43 PMآیا "قرآن" می توانست "قرآن تر" از این باشد که هست ؟؟
البته که آری
اگر محمد بن عبدالله، عمر کمتر و یا بیشتری می کرد و در نتیجه با مسائل و حوادث کمتر یا بیشتری روبرو میشد ، مسلما حجم قرآن متفاوت می بود وقرآن این نبود که هست.
اگر مردم هم عصر وی برخی پرسش های سطحی را از پیامبر نمی پرسیدند که وی ناچار به پاسخ باشد و اگر مخاطبین به جای پرسیدن از ماههای حرام و اهله و حیض زنان و...سئوالات هوشمندانه تری می پرسیدند، اگر برای مثال شجاعت زیر سئوال بردن آنچه در رابطه با اسرای بنی قریظه روی داد را - داشتند...اگر می توانستند از تعریف صوری کلماتی چون کافر و نجس و...عبور کنند و "کل مشرکین نجس" را آگانه نقد کنند...اگر محمد نه در عربستان سعودی و نه در سال ... میلادی، بلکه در زمان و مکان دیگری با مسائل و مخاطبین دیگری بدنیا می آمد...اگر و اگر... مسلما قران این نبود که هست.
-- همنشین بهار ، Jan 8, 2008 در ساعت 04:43 PMدر خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
-- اسدالله ط ، Jan 9, 2008 در ساعت 04:43 PMجهدی کن و سر حلقه رندان جهان باش
خرسندم که چنان که از این تحلیل پیداست اندک اندک حجاب تعلیم خانواده و سنت جامعه و عادت نفس از جلوی چشمان شما بر داشته میشود و دعاء اللهم ارنی الاشیاء کما هی در حق شما مستجاب. اکنون که به اینجا رسیده اید تلاشی دیگر در جهت فکر کردن کاملاً تعقلی فرموده و بیاندیشید که آیا اصلاً مفهوم خدا به این صورت که ما تصور میکنیم معقول است تا به نبوتش به رسد. درست است که جهان رازی دارد ولی آن راز را در این تخیلات پیچیدن فقط یک قدم از جهالت تام بت پرستی جلوترست (و شاید هم نه). و چون کشف آن راز بی نهایت از من محدود ساخته نیست مشغول ساختن خود به خیالبافی ، عملی است نه مرضی عقل. به جای چونین خیالبافی ها ، همت بر مشاهده زیبائیهای جهان باید بستن و اوقات به دلخوشی ، و زندگی به بهینگی و نظافت و شادی باید سپردن ، و در خانواده و اجتماع رابطه مهر و دوستی باید پیشه کردن. همان توصیه خردمندانه گیلگمش در چهار هزار سال پیش. شگفتا و دریغا که جهان پس از چهار هزار سال هنوز به مرتبه عقلانیت گیلگمش نرسیده است.
1-اگر آنگونه که سروش می گوید که قران ساخته ذهن محمد ص باشد باید در قدرت حق تعالی شک و تردید کرد زیرا هیچ اراده ای در جلوگیری از گمراهی بشریت نداشته است. زیرا ذهنیات اشتباه یک انسان از جانب خدا به انسانها منتقل شده است که خداوند هیچ اراده ای در تغییر آن ندارد
-- مهدی ، Jan 9, 2008 در ساعت 04:43 PM2-نظم دقیق آیات و اعجاز معنوی آن – که فرزند مرحوم بارزگان گوشه ای از آنرا به زبان علمی بیان کرده است- گواه بر الهی بودن آیات دارد. ضمن اینکه مفاهیم ان به گونه است که قران حتی 1 درصد مشابهت ( به لحاظ لفظی)با کلام مولا علی در نهج البلاغه ندارد. در حالیکه ایشان گرداوری قران را بر عهده داشت
3-آقای سروش، توسعه قابل ملاحظه نگرش روشنفکری دینی مدیون شما و سایر اساتید همچون کدیور و غیره طی سالیان گذشته بوده است. این نهال هنوز نوپا است و مطرح کردن اینگونه مباحث ,بدون در نظر گرفتن ظرفیت و کشش جامعه حتی در بین قشر روشنفکر باعث جسارت بیشتر سنت گرا ها در هجمه هر چه تمام به روشنفکری دینی و گریز مردم از آن به خاطر نادیده انگاشتن اعتقادات بنیادین دین می گردد
با سلام،
-- بدون نام ، Jan 12, 2008 در ساعت 04:43 PMنظر بسیار اندیشمندان حال حاضر جهان و ایران نیز با دکتر در یک راستاست، ولی بیان عقیده مخالف با اسلام ناب محمدی کاریست بس دشوار
"بسم الله الرحمن الرحیم"
-- حسین ، Jan 12, 2008 در ساعت 04:43 PMآه.........از این همه غفلت
دوستان عزیز و جناب دکتر سروش
کافی ست کتاب "نظم قرآن" نوشته دکتر مهدی بازرگان را بخوانید تا بفهمید حتی یک دکترای ریاضی هم نمیتواند چنین نظمی در کتاب به وجود اورد ....مگر خداوند
دوم اینکه پیامبر اسلام که تا قبل از نبوت سواد نوشتن نداشت چگونه میتواند چنین اشعاری!! بگوید؟
. یکی ازدلائل الهی بودن قرآن را این می دانند که هیچکس دیگر نمی تواند مثل آن جملات را با آن زیبایی و فصاحت بیاورد. خوب معلوم است که اگر قرار باشد جملات دیگری بهمان زیبایی و فصاحت و معنا باشد جز خود آن جمله نمی شود ، و باید رونوشت شده باشد.
-- رضا ، Jan 14, 2008 در ساعت 04:43 PMاصلا می شود در بین میلیونها کتابی که تا حال نوشته شده است دو تا پیدا کنیم که توسط دو نویسنده ی مختلف نوشته شده باشد و کاملا مثل هم باشند؟ خود ما هم اگر در حال تفکر باشیم گاهی چیزهایی به ذهنمان می رسد که اگر بلافاصله آنرا یادداشت نکنیم و زمان از آن بگذرد دیگر نمی توانیم عین آنرا بخاطر بیاوریم و با همان حالت بنویسیم. بدیهی است کسانی هستند که واقعا در نوشتن و استفاده ی درست و بموقع از کلمات موجود در زبانها مهارت فوق العاده دارند و حتی در صحبت کردن آنها انسان تعجب می کند چگونه چنین زیبا می گویند. تازه اگر کسی در زمان ظهور اسلام نبوده که بتواند عین آن جملات و یا بهتر از آنها را بیاورد کجا معلوم در آینده حتی پس از هزاران سال هم کسی پیدا نشود که بهتر از آنرا بیاورد؟
ولی در آنزمان محمد بهترین حرفها را بر زبان جاری می کرد. و بهمین دلیل هم نظر عامه ی مردم را بخود جلب کرد و مردم ستمدیده و غیر ظالم با وحدت زیر پرچم او سعی کردند خود را نجات دهند. بسیاری از تعالیم محمد جنبه ی اخلاقی دارند که با خلقت نوع انسان هماهنگی دارد و در هر زمان می تواند کاربرد داشته باشند. ولی بعضی دستورالعملها مخصوص همان زمانست که برای اصلاح امور آنزمان بوده است و شاید فعلا کاربردی نداشته باشند.
اصلا مگر محمد با در دست داشتن کتاب پیامبری خود را اعلام کرد؟ تا آنجا که ما شنیده ایم قرآن مجموعه ی گفته های محمد است که بعدها توسط کسانی که آن گفته ها را بخاطر داشته اند جمع آوری شده و چه بسا عین گفته ها نباشد. تازه بعضی ها هم مدعی هستند که کلمات اصلی محمد که توسط علی جمع آوری شده در دست نیست و مثلا توسط امام زمان ارائه می گردد. این آقایان نمی گویند که اگر کتابی در دست نباشد اصلا بود و نبودش چه تفاوتی دارد و اگر خدای محمد می خواست دستورالعملهایش را با این کتاب به مردم ارائه دهد، چه نیازی به این چنین قائم موشک بازیها داشت؟! . تا آنجا که من توجه کرده ام بیشتر جاهایی که در قرآن کلمه کتاب آمده است، منظورش مجموعه ای از نوشته های روی صفحات کاغذ بهم پیوسته نیست. بلکه منظورش هر موجود مشهود در عالم است.که قابل مطالعه و تفکر در مورد آن است. بلی با مطالعه ی دقیق موجودات عالم می توان به راز هستی پی برد و نظم و قانونی را که در هر پدیده وجود دارد مورد مطالعه قرار داد و آموخت که همه ی پدیده ها و اعمال و رفتار و عکس العملها از قانون خاصی که در خود آنها نهفته است پیروی می کند و می توان پی برد به این حقیقت که آنچه در مورد تقدیر و سرنوشت و پاداش و مکافات اعمال تصور می شود واقعیتی است نهفته در خود آنها که در قانون خلقت وجود دارد. این قانون است که همه باید سعی کنند یاد بگیرند تا در سایه ی این دانش و پیروی از اصول لایتغیر آن به سعادت واقعی نائل شد. حالا اسم این خالق و قانون آنرا هر چه می خواهید بنامید. دیگر نه احتیاج به تعصب کور کورانه است و نه انکار نسیجیده . بلکه قبول واقعیت ، همانگونه که هست.(بر گرفته از مقاله یدینداری و... در http://aznegahema.blogspot.com
فرايند تفكر نميتواند در چارچوب تنگ حسابگريهاي سياسي و باندبازي محصور بماند البته بوده اند انديشه منداني كه از ترس صاحبان زر و زور تقيه ورزيده اند ولي لامحاله شعاع تفكر توانسته افقهاي ناپيموده را در نوردد آنچنانكه هم اينك محققاني حين تتبع در محتويات تورات و انجيل، حتي به وجود تاريخي موسي و عيسي نيز تشكيك كرده اند شگفتا كه در اين كشمكش لايه هاي پنهان و زيباي اين متون مقدس ، بيشتر خود را نمايانده است. در نهايت بايد بدانيم كه حقيقت ،با زيبائي و نيز با خير(فردي و اجتماعي) اينهماني دارد.
-- سهراب ، Jan 14, 2008 در ساعت 04:43 PMاين سخن دكتر سروش همانطور كه خودشان گفته اند نظريه جديدي نيست و شادروان احمد كسروي در كتاب "در پاسخ بدخواهان" به روشني آن را بيان مي كند:
-- فرشاد ، Jan 14, 2008 در ساعت 04:43 PM" . . . در داستان ذوالقرنین در قرآن گفته میشود
4. درباره این داستان سخنان « حتی اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع علی قوم لم نجعل لهم من دونها سترا » : میشود
« بلغ مطلع الشمس » و « بلغ مغرب الشمس » : بسیاری رانده شده. ولی من از همه آنها چشم پوشیده تنها به دو جمله
میپردازم. آیا رسیدن به فرودگاه خورشید یا به درآمدگاه آن، جز با یکرویه و هموار بودن زمین تواند ساخت؟!. آیا با
گرد بودن زمین، کسی به فرودگاه یا درآمدگاه خورشید تواند رسید؟!.
میدانم خواهند گفت: ذوالقرنین چون به کنار دریا رسید و از دور دید خورشید در دریا فرو میرود، آنجا را
دید که در » : فرودگاه خورشید پنداشت. میگویم: این تأویلست. در آیه نامی از دریا برده نشده، بلکه گفته شده
« رسیدن » و پیداست که خواستش دریا نیست. آنگاه دوباره میگویم: سخن ما در .« چشمه پر از گل سیاهی فرو میرود
است و باز میگویم: اگر زمین گرد است، کسی هرچه برود به فرودگاه یا درآمدگاه خورشید نخواهد رسید.
شما ببینید چیزی به این آشکاری آنان نفهمیده اند، و با این نافهمی در برابر ما آن زباندرازیها را میکنند. ببینید
دروغگو کیست، ماییم یا آنان؟!. ببینید آیا ما معنی قرآن را نمی دانیم یا آنان؟!.
اکنون به این چه توان گفت؟!. آنان باید یا بگویند این آیه ها از قرآن نیست و به آن افزوده شده، یا بگویند زمین
پیغمبر اسلام دانسته و فهمیده دروغ » . گرد نیست و آنهمه دلیلها را دربارۀ گرد بودن زمین دور اندازند. یا بگویند
.« گفته
آنچه ما میدانیم هیچکی از اینها نیست. این آیه ها از قرآنست. زمین نیز گرد است. بنیاد گزار اسلام نیز دروغ
نگفته. مردی با آن استواری و بزرگی، نشدنیست که دروغ گوید. راستی آنست که او دانسته خود را گفته. او از
دانشها همان را میدانسته که در زمان او میبوده."
www.kasravi.info
آقا اگر وحی هم خطا دارد پس ما در این دنیا ول معطلیم یعنی چی که وحی هم خطا دازد عقل ادمی هم خود خطا می کند پس در این دنیا کی درست میرود !!!! اگر وحی علم وعقل همه خطا دارد پس چی خطا ندارد !!!!
-- اسماعیل ، Jan 14, 2008 در ساعت 04:43 PMمسئله اينجاست که با تاکيد قران بر اين نکته که اين سخنان از جانب خدا است و پيامبر در ارسال پيام خدا امين است و تاکيد بر تنبيه پيامبر در صورت تحريف پيام خدا . اگر پيامبر سخنان خودش را منصوب به خدا کرده ايا راست گو و امين بوده و قضاوت تاريخ چه خواهد بود ايا به بهانه اصلاح يک جامعه ميتوان از ادعا سخن گفتن با خدا استفاده کرد. اگر پيامبر حقيقتا به خدا متصل شده و کوزه ای از بحر پر شده است ايا خطاهای قران قابل توجيح هستند نکات علمی اشاره شده در قران در مقابل عظمت کهکشانها و جهان همانا به مقياس بحر و کنجايش کوزه است ولی حتی در همين محدوديت هم دچار خطا و اشتباه پس کوزه از بحر پرنشده و نتيجه منطقی اين است که اتصالی به عالم بالا وجود نداشته و اين کلامات از زبان پيامبر صرفا يک احساس اتصال است که به يک باور تبديل شده که در اين صورت متاسفانه بايد گفت اين احساس نتيجه اشفتگی ذهن است.از دکتر سروش سپاس گزارم که قدم مثبتی را شروع کردند ولی سوالهای بيشماری به جا مانده که اميدوارم شجاعت پاسخگوی داشته باشند
-- azad ، Jan 14, 2008 در ساعت 04:43 PMبا نظر دوست عزیز رضا موافقم پس این همه اعجاز چه میشود
-- مصطفی ، Jan 14, 2008 در ساعت 04:43 PMبه نظر مي رسد بخت آقاي سروش اين بوده كه خرطوم مورچه خواران در دست در جوار خوابگه مورچگان به آبياري گل مشغول باشد .
-- بي نام ، Jan 15, 2008 در ساعت 04:43 PMخدا قوت
بسمه تعالي
جاي بسي تاسف و تاثر است كه فرد انديشمندي چون دكتر سروش جا پاي فرد مرتدي چون سلمان رشدي مي گذارد. من ايشان را به تفقه و تدبر بيشتر در اين كتاب سراسر اعجاز آسماني دعوت مي كنم. قرآن كتابيست كه خداوند بر حفظ آن سو گند خورده و نظم و اعجاز حيرت آور حاكم بر سراسر اين كتاب بزرگ بر صحت و عدم هر گونه تحريف آن دلالت دارد و بدون شك اين نظريات واهي بر عظمت اين كتاب آسماني خدشه اي وارد نخواهد ساخت، "يريدون ليطفو نورالله بافواههم و الله يتم نوره ولو كره الكافرون"
به جاي ايجاد اوهام يكجانبه، من ايشان را به يك مناظره علمي با انديشمندان مسلمان دعوت مي كنم.
دكتر غ. چابكرو-استاد دانشگاه
-- دكتر غلامرضا چابكرو ، Jan 15, 2008 در ساعت 04:43 PMI want to know why my idea about this subject was not released?
-- azad ، Jan 16, 2008 در ساعت 04:43 PMI wish you followed your principles as
democrasy supporters.
آقاي سروش:چقدر خوب بود كه كسوت استادي و عنوان فيلسوفي را براي خود حفظ ميكرديد و وارد اين بحث كه به ادعاي عموم نهايت ندارد و جز خسته كردن خود و انگ خوردن از طرف اين آخوندهاي.....چيز ديگري عايدتان نميشود نميشديد.در هر صورت توصيه من به آقاي سروش اينست كه برويد و جامعه شناسي و فلسفهء خود را دنبال كنيد.مطمءنن از آنراه به يك سري مجهولات پي خواهيد برد كه اثبات كننده آن چيزي خواهد بود كهاز راه اثبات حقانيت و يا وحي بودن يا نبودن قرآن ميخواهيد بآن برسيد.
-- بدون نام ، Jan 16, 2008 در ساعت 04:43 PMمهدي 16jan2008 15:25
در میان تذکرات خوانندگان تذکر جناب بهمن ب را بسیار مفید یافتم. مراجعه ای به مورد ذکر شده روشن میکند که همه آن چه آقایان در مورد اعجاز لفظی و معنوی می گویند تصور و آرزوست که صد البته بر جوانان عیب نیست.
-- نادعلی ، Jan 16, 2008 در ساعت 04:43 PMبسم الله...
-- سلیمانی ، Jan 17, 2008 در ساعت 04:43 PMافلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا.
به نظر من کسانی که به قرآن ایمان آوردند، و حاضر شدند جانشان را برای باقی ماندن آن بدهند قبل از جستجو برای اثبات قرآن به وسیله استدلال های ساخته ذهن بشر، خود این کتاب را بدون تعصب و غرض ورزی مطالعه کردند. اثبات قرآن خود قرآن است و تمام شبهات وارد شده به آن توسط خودش پاسخ داده شده. البته اگر خدا لطف کند و جزء "صم بکم عمی" نباشیم.
متشکر از ترجمه مصاحبه!
-- بدون نام ، Jan 17, 2008 در ساعت 04:43 PMدین ، وحی و معجزه چیزهایی نیست که بشه خیلی قطعی در موردشون نظر داد و به نظر من عقل خیلی ما رو نمیتونه به قطعیت برسونه. من به نظر دکتر احترام میگذارم اما فکر میکنم قرآن تنها و تنها از یک سرچشمه آسمانی است و پیامبر تنها و تنها یک انتقال دهنده هست.
-- امیر ، Jan 17, 2008 در ساعت 04:43 PMشاید دلیل چنین اعتقادی از سوی دکتر مساله عجیب بودن برخی آیه ها باشه (مثل اختیار چند زن و ...) اما فکر میکنم یک انسان برای حرکت در جهت درک دین نیاز به یک تجربه عملی (عرفان) داره و تنها عقل نمیتونه تحلیل گر مفاهیم قرآن باشه.
شاید دکتر سروش اگر به اونجایی میرسید که مولانا رسیده بود اعتقاد دیگری پیدا میکرد.
امیدوارم اعتقادات ما محصول تنها تفکراتمان نباشد بلکه آنرا در تجربه زندگی بدست آورده باشیم.
تعصب دشمن عقلانیت و در نتیجه دشمن انسانیت است عزیزانی که از معجزه بودن قران دم می زنند گویا نخواندن شهاب تیر های فرشتگان بر شیاطین است- زمین صاف-خورشید حرکت می کند-اسمان سقف با ستون های نامرئی-ستارگان تزئینات اسمان که قیامت میریزنند- خدا بر تخت سوار(عرش)-تبدیل انسان به بوزینه و ... یا از تعصب چراغ عقل را خاموش کردند که نبینند تزه بگذریم از ایات قتال و دست و پا بریدن و شکنجه گاه جهنم برای باور کردن که تعصب چه می کند به ایران ما و متولیان و مجریان قران بنگرید و جرات دانستن داشته باشید
-- علی طباطبائی ، Jan 21, 2008 در ساعت 04:43 PMآنچه از آقای دکتر سروش نقل شده از زبان ایشان جدید و از زبان دیگران قدیمی است که بعضا در بخش نظرات اشاره شده و خود ایشان هم اشاراتی داشته اند. به هر حال تلاش ایشان نو اندیشی در حوزه دین است اما گمان میکنم بحثهای اینچنینی که به امهات اعتقادی مسلمین ارتباط پیدا میکند بیش از آنکه نتایج مفید معرفتی داشته باشد؛اثرات سوء اعتقادی خواهد داشت کما اینکه دیگرانی هم که این راه را رفته اند نتایج مثبتی نگرفته اند. باید بپذیریم که اینجا "مرز" است و نمی توان این سو ایستاد و از قوانین آنسو تبعیت کرد. فی المثل اگر توضیحات جناب سروش را درون دینی بدانیم تکلیف "کلام الله" که به کرات در وصف قرآن بکار رفته چه خواهد شد؟
-- سعید صفایی ، Jan 21, 2008 در ساعت 04:43 PMضمنا جناب سروش باید بهتر بدانند که نظر معتزله در باب مخلوق بودن قرآن ارتباط چندانی به مدعای ایشان ندارد و بیشتر به بحث قدیم یا حدوث قرآن برمی گردد.
سروش اگر راست میگه بره با آیت الله سبحانی بحث کنه
-- بدون نام ، Jan 23, 2008 در ساعت 04:43 PMیکی بر سر شاخ بن می برید.
-- غلامرضا نوزادی ، Jan 28, 2008 در ساعت 04:43 PMآیا دیدگاه جناب سروش درون دینی است یا برون دینی؟ بنظر میرسد جناب دکتر، در مرکز دایره دین نشسته اند وبعنوان روشنفکر دینی، احکام برون دینی صادر می نمایند. جدای از اینکه احکام فوق در زمینه قران، بیشتر به توصیفی شاعرانه می ماند تا استدلالی کلامی و فلسفی و مبتنی بر مستندات متقن تاریخی.
بنظر میرسد نوعی خانه تکانی درونی و پوست اندازیبرونی {با توجه به مواضع ساختار شکنانه اخیر}همچون آقای مجتهد شبستری، برای آقای دکتر سروش نیز، ضروری باشد.
با درود.
با سلام. نهضت اصلاح طلبی در ایران با آرا و اندیشه های آیت ا... منتظری و دکتر سروش به بار نشست. آن چه در ایران بر این دو بزرگوار رفت متاسفانه هیچ نشانی از اسلامیت و حریت نداشت. اما نکته این است که آیا واقعا دیدگاه دکتر تا این حد دچار دگرگونی شده و یا این گونه ای موضع گیری ناشی از آزرده خاطری، رنج دیدگی و نهایتا رفتاری است که با ایشان توسط حاکمیت شده؟ اگر چنین است جای بسی تاسف است چرا که ذره ای از ظلمی که بر آقای منتظری و یاران نزدیکش رفت بر ایشان وارد نشد؛ اگرچه آنها که جز از طریق اندشه با یک اندیشمند برخورد می کنند به شدیدترین وجه محکومند. اما آقای دکتر عزیز ما در حد شاید بتوان گفت بی نهایت، دینداری را از شما آموختیم، بسیاری از جوانان مسلمان اهل عمل به دین که معتقد به اصلاحات هستند شما را از طریق معرفی والدینشان، متفکری عارف و صد در صد به عنوان یک practical moslem می شناسند؛ اما این نظر شما ناشی از هر چه باشد، حتی اگر حاصل تجربه ای دینی باشد برای امثال ما و فرزندانمان َ قابل توجیه - نه عقلانی و نه با مشربی عارفانه_ و حتی اندیشیدن هم نیست. آیا اندیشمندی چون شما نباید تاثیر کلام خویش را در حد یک تفکر قابل تامل ابتدا بررسی کند و پس از آن نشر دهد؟ ما به عنوان کسانی که انگ دگراندیشی را به خاطر جانب داری از شما و اندیشه هایتان بر جان و دل خریده ایم از شما انتظار تعقل یشتر داشته و داریم. امید که خداوند هیچ گاه ما را به خود وانگذارد.سپاس
-- ایرانی ، Jan 30, 2008 در ساعت 04:43 PM1- دنیای جدید راززدایی نکرده بلکه صرفا صورت مسأله را پاک کرده و به پدیدارها دلخوش شده است. آقای سروش که به خدای ناپدیداری -لااقل در ظاهر امر- قائل است چگونه می خواهد خدا و خرما را جمع کند.
-- بی ، Feb 4, 2008 در ساعت 04:43 PM2- این اشکال که آخونده ها بخاطر نانشان چنین می گویند خب آقای سروش هم بخاطر نانش چنین می گوید. بهتر است در مباحث علمی از این هوچی گریها پرهیز شود.
3- اصلا قرآن و وحی نبوی در پیش پیامبر و صحابه، چونان رازی نبوده که بخواهد راززدایی شود. حالا برای شما راز است من نمی دانم. خب لابد تحت تأثیر نگاه پدیدارگرایانه جهان غرب است که بازگشت ما به همان ایراد نخستین است.
4- جناب سروشی که مولوی را می پرستد بیش از این از او توقعی نمی رود. مولوی با همه ادبیات قوی ای که دارد عقل و شعورش تا بدین حد است که باور کرده است که شیطان، معاویه را برای نماز از خواب بیدار می کند، خب کسی که از خرد، اندک بهره ای دارد و در تاریخ اندک نگاهی، افکنده است، می داند که این وصله ها به معاویه نمی چسبد. اما مولوی سروش این را نمی دانسته. خب از سروشی که معبودش اینست نیز نباید توقع فهمی بیش از این داشت.
من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم
تو خواه از سخنم پند گیر، خواه ملال
من هم فکر میکنم امروز بیشتر از هر چیز باید ولایت فقیه را نقد کرد که هر چه میکشیم از آن است
-- بدون نام ، Feb 4, 2008 در ساعت 04:43 PMبا سلام
-- جلیل ، Feb 5, 2008 در ساعت 04:43 PMگرچه من یکی از طرفداران پر و پا قرص دکتر سروش هستم، اما در مورد قرآن ذکر این نکته لازم است که با توجه به محتوای قرآن یا باید آن را صرفا از جانبخدا بدانیم و یا اینکه (خدای نکرده) به پیامبر شک کنیم؟
انا نزلناه الذكر و انا له لحافظون - قرآن كريم
-- مهدي دادفر ، Feb 5, 2008 در ساعت 04:43 PMتمام داشته هاي خود از مثنوي و همچنين مباحث معرفت ديني را كه منتهي به پيگيري بيشتر و آشنايي با شخصيت هاي ارزشمند ديگر وآثار مكتوب و گفتاري آنان گرديد عمدتآ هدايت الهي و برخوردار از آثار و گفتار متين - شيوا و پر محتواي شما مي باشم وبه عنوان استادي مسلم و گنجينه اي ارزشمند
به حيات و وجود و هموطني شما مي بالم . تمام دانسته ها براي روشن شدن انسان است همچنانكه در يك مدار الكتريكي اگر :
-سيم مثبت قطع شود
-سيم منفي قطع شود
جريان برقرار نميگردد .
اگر :
سيم مثبت مستقيما با سيم منفي برخورد كند جرقه و قطع فيوز را بدنبال دارد.
ولي اگر :
به هر دو به دو سر يك مصرف كننده - لامپ - متصل گردند آن را روشن خواهند نمود .دراين مثال با دست زدن به سيم منفي -نول- جرياني احساس نميشود ولي همين عمل با سيم مثبت برق گرفتگي بدنبال دارد .
انرژي- حقيقت-در مثبت جريان دارد و منفي براي اختلاف پتانسيل و ايجاد جريان است .
بنابراين اگر منفي ها از جامعه حذف شوند ما فرشته خواهيم داشت و اگر مثبت ها از جامعه بشري حذف شوند ما حيوا ن خواهيم داشت كه خلاف اراده الهي براي خلقت انسان -داراي صفات و نظرات مثبت و منفي يا درست و نادرست- ميباشد.
چون خداوند جماد - نبات -حيوان و فرشته را جداگانه خلق نموده است .
مطابق سنت الهي در خصوص انسان همواره دو جريان حق و باطل وجود خواهد داشت ولي جريان داراي انرژي حق است ونظرات ناصحيح-باطل- براي برقراري اختلاف پتانسيل و ايجاد جريان [كان زهوقا] است و برخورد مستقيم هم تنش- جرقه - ايجاد ميكند .در اتم هم بار مثبت در هسته -مركزيت-قرار دارد.
بعضي تحليل ها و نظرات حتي اگر منفي باشد براي جريان يافتگي مثبت و -روشن - شدن انسان لازم است و تفكر و تعمق بيشتر در منابع شناختي را بدنبال دارد. در مورد قرآن اينكه تعدادي از آيات شريفه مكان و زمان پيامبر اكرم را مخاطب قرار داده - و روح حاكم بر آنها -فارغ از قالب مانند ترجمان ضرب المثل قابل تعميم به جوامع آينده ميباشدمي با شد ترديدي نيست . ليكن قرآن - ذلك كتاب لا ريب فيه - خود را معرفي نموده است و حفاظت آن را نيز خداوند قادر عهده دار گرديده و غواصي و صييد گوهرهاي معاني را به عهده ما قرار داده است پس بهتر است همچنان غواصي ماهر در اين اقيانوس بيكران خداوندي باشيم تا غريقي بيجان . همچنان توفيقات روز افزون شما را در توليد علم و معرفت از حضرت باريتعالي خواستارم .
به نام خدا
-- بدون نام ، Feb 8, 2008 در ساعت 04:43 PMآقای سروش دچار دینداری پارادکسیکال شده است.دیانتی از نوع تضاد، تقابل انکار و تصدیق، علم و جهل و نور و ظلمت. انکار لفظ و تصدیق معنا. ایشان در صدد انکار معنی بوده اند،اما از آن جهت که موقعیت ایشان اقتضای ظاهری دیندار میکند تنها به انکار الفاظ پرداختند.
دکتر نرگس فراهانی عضو هیئت علمی دانشگاه شیراز
آقای سروش، بدون اطلاعات کافی در مورد زبانشناسی قرآنی به اظهار نظر می پردازند،و گمان می کنند که با مطالعه ی مثنوی می توان درباره ی هر موضوع دینی و قرآنی نظر داد.
-- دکتر دزفولی ، Feb 9, 2008 در ساعت 04:43 PMآیات 44تا 46سوره ی مبارکه ی الحاقه:
-- افسانه ، Feb 10, 2008 در ساعت 04:43 PMو لو تقول علینا بعض الاقاویل(46)لاخذنا منه بالیمین(45)ثم لقطعنا منه الوتین(46)
و اگر محمد (به دروغ)به ما سخنانی می بست محققا او را به دست راست می گرفتیم ورگ گردنش را قطع می کردیم
به نام او
سخت است آنجا که می بینیم روشنفکران مکتب علی همان می کنند که کوفیان زمان علی.و بیشک این بار نیز می توان صدای ناله های علی را در چاه های اطراف کوفه شنید.این بار علی به جای گریستن خون می فشاند که مدرس کتاب حکیمانه او(نهج البلاغه) و نه کوفیان جاهل این چنین آگاهانه و اما مذبوحانه اسلام را می کوبند.و نمیدانیم این بار چه باید گفت که فرزندی از کشور اسلام ا ینچنین جاهلانه سخن از زیباترین نمونه خلقت می گوید.دکتر سروش ایا آنجا که اسلام را با روحانیت می سنجید و درکتان از اسلام را با مقایسه آن با مسلمانان در قالبی اینچنین حقیر می ریزید نمی توان گفت که در تمام عمر با مارکسیسمی مبارزه کرده اید که در امتحان نهایی خود مهر بطلان بر تمام درسهای این کلاس زدید و به مارکسیسم همان هدیه کردید که می خواست؟متاسفم شما با بشری خواندن درک پیامبر از وحی همانند مارکسیسم تمام معنویات را نفی و برگ ننگین دیگری بر کتاب مارکس ها افزودید که اینبار سیاه تر از دیگر صفحات بود به این دلیل که مدعی شیعه ی علی اینبار اینچین مادی گرایانه بر آنچه آموخته بود پشت نمود.در سنجش معیار شنجیدن باید بین دو هم سان انتخاب شود و شما پیامبر را با مولوی می سنجید متذکر می شوم که مولوی مذمون شعر خود را(ریختن بحر در کوزه )برای تشبیه شما و امثالهم به کار می برد.و اما استفاده از لفظ شعر برای وحی منزل بر پیامبر حقیقت بزرگ و زشتی را در بیانات شما آشکار می سازدکه شما ازدرک حکیمانه که نه حتی ابتدایی آیات قرآن عاجز بو ده اید و دیدگاه شما از درک قرآن در حد همان دانشجوی مسیحی بیگانه با قرآن دانشگاه آمستردام وهاروارد و غیره است زان که:
آیات 224تا226سوره ی مبارکه الشعرا:
و الشعرائ یتبعهم الغاون(224)الم ترانهم فی کل وادیهیمون(225)و انهم یقولون ما لا یفعلون(226)
و شا عران را مردم جاهل و گمراه پیروی می کنند آیا نمی بینی (که شاعران)خود در بحر وادی حیرت سر گشته اند؟وآنان خود بسیار سخن می گویند که خود عمل نمی کنند
آیات 41تا 43سوره ی مبارکه الحاقه
و ما هو بقول شاعرقلیلا ما تومنون(41)ولا بقول کاهن قلیلاما تذکرون(42)تنزیل من رب العالمین(43)
این سخنانسان شاعری نیست و البته عده ی کمی به آن ایمان می آورندو نه سخن کاهن غیب گو(گرچه بازهم مردم اندکی به آن ایمان می آورند) و همانا این قرآن فرستاده ی خدای عالمیان است
باوجود روشنفکران آگاهی چون دکتر سروش سیا آمریکا نیازی برای سرمایه گذاری برای انحراف مسلمانان نخواهد دید
دنیا به سرعت در حال تحول است و انسان به اسرار ی دست می یابدکه قبلا از انها نامی هم برده نمی شد.عظمت خداوند و کائنات بسیار فراتر از آنچه است که از گذشته به ما رسیده است.دکتر سروش شما در دنیای امروز بیگانه اید زیرا از زمان خود جلوتر رفته اید .تعصبات این زمانه مانع درک سخنان شما است.شاید تا 50 سال دیگر آنچه که شما فکر میکنید فراگیر شود.اما امروز شما را همانند گالیله تکفیر میکنند.افرادی که زیاد میدانند در کنار کسانی که کم میدانند فقط زجر میکشند زیرا کسی آنها را درک نمیکند .
-- Chelcheleh ، Feb 10, 2008 در ساعت 04:43 PMدر سال 2004 سرعت دقیق نور بوسیله ی یک فیزیکدان مصری از آیات آغازین سوره ی نجم بدست آمد. چطور آقای سروش می گویند پیامبر از علم هیچ اطلاعی نداشته اند.
-- نازنین محمدی ، Feb 11, 2008 در ساعت 04:43 PMمن از آقای سروش یک سوال دارم:
-- علیرضا ، Feb 12, 2008 در ساعت 04:43 PMآیا شما به قرآن چه کلام خدا باشد چه کلام پیغمبر ایمان دارید؟
اگر ایمان ندارید در این صورت مشکلی با شما نداریم واگر ایمان دارید خود قرآن در سوره ی مبارکه ی یس
می گوید: و ماعلمناه الشعر و ما ینبغی له ان هو الا ذکر و قرآن مبین.
صحبت های ایشان دارای اسلوب علمی نیست که بتوان بطور علمی آن را پاسخ گفت.
به آقای سروش پیشنهاد می کنم این مقاله با مطالعه کنند>
-- قباد ، Feb 12, 2008 در ساعت 04:43 PMhttp://sociologyofiran.com/index.php?option=com_content&task=view&id=571
&Itemid=65
موفق باشید
شرم اورست قبل از این باور نمیکردم سروش چنین گفته باشد
-- محمد مهدی جوکار ، Feb 12, 2008 در ساعت 04:43 PMهرگونه که به قران بنگرم هرگز نمیتوان انرا خیلاتی وهم ÷نداشت چراکه بسیار شیوا و جامع است
ایا در سخن خدا (قران) بزرگ اندیشه نمیکنید /مومنون 48
بقول گیـــبــون : قران دلیل روشنی بر وجود و یگانگی خداوند است
روزیکه اسمان را چون طومار نوشته ها درهم میپیچیم و مانند افرینش نخست که افریدیم انرا باز میگردانیم این وعده ای برعهده ی ماست و بیتردید انجام دهنده ی انیم
1-با اينكه بنده در پاره اي از مسائل به جناب سروش موافق نيستم ، از جمله بحث سكولاريزم ،اما در اين مورد خاص بسيار بسيار با ايشان موافقم و شهامت ايشان را (با توجه به اينكه ايشان نسبتا به طيف مذهبي ها تعلق دارد) مي ستايم .
-- بيدگاني ، Feb 13, 2008 در ساعت 04:43 PM2- متاسفم از اينكه دوستاني نظر دادند كه ايشان بهتر فلان مقاله (در له قرآن) رو بخونند بعد .. فراموش نبايد كرد كسي كه وحي قرآن رو انكار كند آن هم در يك جامعه كاملا سنتي ، آگاه است كه خلاف جريان آب شنا مي كند و اين سختهاي بسيار دارد و براي آن نيز بايد آماده باشد .
حتم بدار كه ايشان پيش از شما با نظرات قرآن مداران آشنايي كامل داشته چون خود در جواني بگمان بنده يكي از آنها بوده .
اافرادي مذهب كه بعد ازآموختن دروس حوزوي و آشنايي بيشتر با ماهيت دين اسلام ، كسوت روحانيت رو كنار گذاشتند در تاريخ ما كم نبوده . امثال كسروي ، عارف قزويي ، تقي زاده ، علي دشتي .
اينان بعد از درك اصل مطلب و نه برداشت قشري همچون ملايان از دين به روشنگري پرداختند و رسالت خود رو نسبت به جامعه به انجام رسوندند .
اگر جناب سروش واقعا بفكر روشنگري واقعي در باب دين باشند بنده تولد ايشون رو صميمانه تبريگ مي گويم .
صراحت کلام و شجاعت ایشان بسیار ستودنی است چه باور به این نظریه داشته باشیم و چه نداشته باشیم
-- binesh ، Feb 13, 2008 در ساعت 04:43 PMمتشكرم خيلي خوب بود
-- مريم دات كام ، Feb 14, 2008 در ساعت 04:43 PMاین گفته ها بارها ازجمله کتاب بیست وسه سه سال دکتر دشتی تکرار شده لیکن تا مردم ما ازسلطه عرب و جهل بیرون نرفته اند گوشی برای شنیدن نیست یا اگرهست در اقلیتی مظلوم ومسیر به سوی انحطاط ایران با اصالت است
-- آریوبرزن ، Feb 16, 2008 در ساعت 04:43 PMایا کلام خداوند قدسی تر ازذات خداونداست؟ اقایان وقتی درمباحث کلامی علاوه بر وجودوعدم خدا،حتی درباره دست وبازو ،وچشم وگوش و صندلی وتخت خداوند نیزاظهار فضل مینمایند،چگونه است که مبتلای کفرو ارتداد نمی شوند، اما اگر فیلسوف فاضلی چون سروش ،تاویل جدیدی از نقش زمانه وزمینه شخصیتی پیامبر،درحدوث قران ارائه نماید بایدمرتدوقران ستیز نامیده شود.{طنز زمانه است که القاب فوق توسط روشنفکر مکلائی چون خرمشاهی،ازارادتمندان وستایشگران سابق دکترسروش،در حالی صادر میشود که روحانی معممی چون ایت...ایازی، قران پژوه بزرگ حوزه قم ،بسیار محترمانه وبی هیچ انگی ،با سروش مواجهه علمی میکند}
-- غلامرضا نوزادی ، Feb 18, 2008 در ساعت 04:43 PMپیروز باشید.
اصلا"برایم عجیب نیست که عده ای بدون پی بردن به اصل منظور استاد بزرگ دکتر سروش اینقدر قلم فرسایی می کنند و بدون دقت در عمق مفاهیم آن با اعتماد به نفس ابراز نظر می کنند ونسبت کفر وارتداد به او میدهند طبق فرموده ی حضرت محمد اگر ابوذر می دانست چه درقلب سلمان است اورا تکفیر می کرد
-- نجمه مقدس ، Feb 20, 2008 در ساعت 04:43 PMواقعا از دكتر بعيد است آيا ايشان خودش را عقل كل ميداند خوب است فكر كنند فكر چه انساني ميتواند انهمه مطلب را در حد ايه هاي قران با انهمه معجزات گرد هم اورد درثاني اگر سفارشش درباب زنان به خاطر زن دوستي بود چرا زنان بيوه پير را گرفت كه تازه اين كمترين دليل است من كه قبلا به ايشان احترام مي گذاشتم متاسفم كه همان عقل ناقص بشري ام در انتخاب اشتباه كردم
-- ساسا ، Feb 21, 2008 در ساعت 04:43 PMاگر روزی مالک کلام بیاید و بگوید این ها که گفته ای منظور من نبوده چه پاسخی به او می دهید؟
-- زینب دوران ، Feb 22, 2008 در ساعت 04:43 PMاعجاز قرآن، ماورای اشعار حافظ و مولوی است! قرآن کشک نیست که این جناب آستین بالا زدهاند که بسابندش.
-- سوسن جعفری ، Feb 22, 2008 در ساعت 04:43 PMبرای عالیجناب سروش متأسفم! البته بادسنج ایشان بسیار عالی در حال فعالیت است. تبریکات صمصمانه معروض داشتیم!
البته در اوضاع کنونی که اگر بتوانی ضربهای به اسلام و محمد وارد کنی، میتوانی سر سفره ارباب زر و زور و تزویر بنشینی و دیپلم افتخار بگیری و کرسی استادی دانشگاههایاشن را تصدی کنی، لاف زدن فرمودهاند!
اعجاز قرآن، ماورای اشعار حافظ و مولوی است! قرآن کشک نیست که این جناب آستین بالا زدهاند که بسابندش.
برای عالیجناب سروش متأسفم! البته بادسنج ایشان بسیار عالی در حال فعالیت است. تبریکات صمصمانه معروض داشتیم!
از آقای جامی خلاف این نشر اکاذیب انتظار داشتیم.
-- سوسن جعفری ، Feb 22, 2008 در ساعت 04:43 PMمن فكر مي كنم اينگونه نظريات دكترسروش بيشتر ريشه در اعتقادات مقابله جويانه ي ايشان با تفكرات احمد فرديد دارد كه منجر به رويكردي مقابله جويانه با يكي از علوم مورد علاقه ي فرديد يعني اتيمولوژي {علم ريشه يابي زبانهاي مختلف} هم شده كه سر از تحليل قران و تنزيل آن به پيام محمد در آورده است
-- قلاووز ، Feb 26, 2008 در ساعت 04:43 PM